ما و غرب؛ یک رابطه خیالی

مقدماتی درباره حاجی واشنگتنیسم سراسری

در سال ١٢۶٨ هجرى شمسى، ناصرالدین شاه با سِمت نخستین ایلچى (سفیر) ایران در ایالات متحدۀ آمریکا حاج حسینقلى خان نوری صدرالسلطنه را به همراه مترجم‌اش میرزامحمود به آمریکا مى فرستد. او با صاحب منصبان دولتى دیدار مى کند و در حالى که از ملاقات با وزیر خارجه و رییس جمهورآمریکا در پوست خود نمى گنجد، دستور مى دهد که ساختمان بزرگى به عنوان سفارتخانه اجاره شود و چند خدمتگزار فرنگى نیز استخدام شوند. میرزامحمود به عنوان کسى که مى خواهد به تحصیل طب در آمریکا مشغول شود نیز با سفیر اعظم همراه مى شود. او پس از مدتى حاج حسینقلى خان را – که در سفارتخانه هیچ مراجعه کننده اى ندارد- ترک مى کند و به دانشگاه مى رود. به تدریج به دلیل مشکلاتى، بودجه سفارتخانه قطع می‌شود و حاجى به ناچار خدمتگزاران را اخراج می‌کند. حاجی که از دورى دخترش سخت بى تاب است و احساس تنهایی مى کند، رییس جمهور را در لباس یک کابوى معمولى در سفارتخانه می‌بیند. او گزارش این دیدار را با جزئیات مى نویسد، اما ناگهان درمی‌یابد که رییس جمهور پس از پایان دورۀ ریاست جمهوری‌اش انتخابات را به رقیبش باخته و حالا کشاورزی است که به دلیل علاقه به پستۀ ایرانى، آمده تا روش کاشت و برداشت آن را از حاجى بپرسد. این اتفاق حال حاجى را خراب مى کند. مراجعه کنندۀ بعدى به سفارتخانه کار را از پیش خراب‌تر مى کند. او یک سرخ پوست فرارى است که براى پناهنده شدن به سفارتخانه روى آورده است. حاجی زیر فشار دولت آمریکا قرار مى گیرد. حتى میرزامحمود نیز که ادامه تحصیل‌اش را به دلیل رفتار حاجی در خطر دیده، از او مى خواهد که تسلیم شود، اما او نمى پذیرد. سرانجام با فراخوانده شدن حاجی به وطن، مأموریت اولین سفیر تحقیرشده‌اى که خود را یک تبعیدى به مکانى دور از کشور می‌پندارد، به پایان می‌رسد. این خلاصه اى بود از فیلمى که على حاتمى در سال ١٣۶۶ ساخته بود؛ حاجى واشنگتن. حاجى واشنگتن مى تواند راهنماى خوبى براى تصویر کردن مواجهه ما با غرب باشد.

ادامهٔ این نوشته را بخوانید

درباره آزادی بیان

آزادی بیان و زوال گویندهٔ حقیقت

بعد از ترورهای پاریس (شارلی ابدو) مسأله آزادی بیان به موضوعی مناقشه‌برانگیز در افکار عمومی مبدّل شد. در واقع کشتار روزنامه‌نگاران فرانسوی تنش موجود در این مفهوم را دوباره فعال ساخت و نظرات بسیاری را برانگیخت. بی‌شک فلسفه و علوم سیاسی از این حیث وامدار شارلی خواهند ماند. رابطه بین لوگوس و یا مسامحتاً عقل با تن و نیز لت‌وپار شدن آن رابطه‌ای تاریخی است. فرهنگ و خِرد همواره از درون دردناک‌ترین و خون‌آلودترین شکنجه‌ها و جنگ‌ها و فجایع سر برآورده است.

دو نیروی عمده حول‌وحوش این اتفاق شکل گرفت؛ دسته‌ای با تأکید بر حق آزادی بیان، کاریکاتورهای شارلی‌ابدو درباره پیامبر اسلام را مصداق آزادی بیان دانسته و گروهی دیگر از محدودیت‌های بیان برای پاسداشت آزادی و حقوق اقلیت سخن گفتند. فضای عمومی در ایران هم مستثنی نبود و دراین‌باره سخن‌های بسیاری رفت تا جایی که مرور این مباحث وموضوعات اکنون دیگر کاری به غایت کسالت‌بار است. در این نوشته کوتاه تلاش بر اینست که به بهانه این مجادلات به معرفی یکی از آخرین آثار میشل فوکو، روشنفکر فرانسوی، پرداخته شود. فوکو در ترم پاییز سال ۱۹۸۳ در دانشکاه برکلی کالیفرنیا شش سخنرانی با عنوان «بیان بدون ترس Fearless Speech» ارائه داد که بعدها به همین نام منتشر شد. او دیگر مجالی نیافت که متن سخنرانی‌اش را برای انتشار ویرایش کند. این معرفی بر اساس نسخه‌ای است که «ژوزف پی‌یرسون» آن را ویرایش و در سال ۲۰۰۲ منتشر کرده‌است. بحث فوکو و صورتبندی او از آنچه که امروز با عنوان حق «آزادی بیان» می‌شناسیم بی‌شک می‌تواند به فهم ما درباره سرشت تاریخی و واقعی این موضوع کمک شایان توجهی کند.

ادامهٔ این نوشته را بخوانید

در ستایش از دونالد ترامپ

آنچه آنها می‌خواستند بگویند اما نمی‌توانستند را ترامپ گفت

دونالد ترامپ، یکی از کاندیداهای جمهوری‌خواه انتخابات پیش‌روی ریاست جمهوری آمریکا به سبب اظهارنظرها و صدرنشینی‌اش در نظرسنجی‌های انتخاباتی مورد توجه بسیار زیادی قرار گرفته است. کار به جایی رسیده که نه تنها کاندیداهای رقیب بلکه هم حزبی‌هایش هم داد برآورده‌اند که آش ترامپ دیگر خیلی شور شده است. صدای همه، از روشنفکران تا شیوخ کشورهای حوزه خلیج فارس درآمده‌است.

ترامپ نه نماینده تلقیات فاشیستی در سیاست امروز دنیا که بیانِ صریحِ این تلقیات است. از این حیث او سزاوار ستایش است. او پنهان کاری‌ها و تظاهرات مدام فیگورهای سیاست‌ورزان در بیان و بدن را کناری نهاده و آن چیزی که به‌واقع در مغز سیاستِ مرسوم و از جمله خودش می‌گذرد را به زبان آورده و فاش می‌سازد. اگر سیاست‌های دیگری‌ساز و قوانین محدودکننده را غرب به بهانه حماقت مهم‌ترین کارچاق‌کن‌های امروزش -یعنی افراطیان مسلمان- در انواع و اقسام برنامه‌ها و پروسه‌ها از فرانسه تا آلمان در سر می‌پروراند؛ ترامپ، فاصله بین کنش و بیانِ امر حاکم که محصول سیاست مدرن است را برمی‌دارد و پادشاهان قرون وسطی را تداعی می‌کند؛ جایی که فرمانِ گردن زدن را پادشاه در جلوی دیدگان همگان بیان می‌کرد.

ادامهٔ این نوشته را بخوانید

لزوم حملات انتحاری

کشتار پاریس و تکرار فاجعه بار حرف‌های درست

بعد از انفجارهای پاریس به طور واضحی استراسبورگ، جایی که موقتاً آنجا هستم، ساکت و کم خنده و خیابان‌ها خلوت‌تر از قبل شده است. روز بعد از کشتار و در راه بازگشت از بلژیک، پلیس دوبار اتوبوس را برای چک کردن کارت‌های شناسایی‌مان متوقف کرد. به طور روشنی عبارات داعش و جهاد به گفت‌گوهای روزمره آمده و تنِ غربی تجربه تازه‌ای از هراس را بعد از سال‌های پس از جنگ جهانی دوم تجربه می‌کند. آنها با دیدن چهره‌های خاورمیانه‌ای کمی مکث می‌کنند و مستأصل بنظر می‌رسند.

اسلام‌گرایان تندرو، به شیوه‌هایی مدرن، مراکز مدرنیستی و تمدنی آنان از جمله مجله، سالن تئاتر، بار و غیره را مورد حمله قرارداده‌اند. طبیعی است که امروز در اتوبوس شهری و در طول مسیر کسی کنارم ننشست. انفجارهای پاریس در وطن دومم، فرانسه، جایی که بیش از هرجایی پس از ایران دوستش دارم، موقعیتم را در مواجهه با این انفجارها بحرانی کرده است.

ادامهٔ این نوشته را بخوانید

کاپیتالیسم فرانسوی

پیراهن پاره مدیر ایرفرانس و چهره لویاتان

هفته گذشته مدیر منابع انسانی شرکت هواپیمایی ایرفرانس، زاویه بروزتا، بعد از جلسه مدیران این شرکت با پیراهن و کراواتی دریده مجبور به فرار شد. این جلسه‌ که در نزدیکی فرودگاه شارل دوگل پاریس و با هدف تعدیل نزدیک به سه هزار نیرو برگزار شده بود، چند صد نفر از کارکنان ایرفرانس را به محل این جلسه کشانده بود. این جلسه در نهایت با هجوم کارکنان و کارمندان خشمگین نیمه تمام باقی ماند.

فردای این اتفاق، عکس آقای بروزتا با پیراهن پاره در حالی که در حال فرار از روی نرده‌هاست به روی صفحه اول تمام روزنامه‌ها و مجلات فرانسه رفت و سرتیتر خبرهای اروپا شد. بحث‌ها دراینباره چنان گسترش یافت که حتی فرانسوا اولاند، رییس‌جمهور فرانسه را مجبور به واکنش کرد. خبرگزاری فرانسه سه شنبه از بندر لوهاور گزارش داد که اولاند تظاهرات صدها تن از کارکنان ایرفرانس علیه مدیران آن شرکت را که منجر به درگیری فیزیکی و لفظی بین دو طرف شد، محکوم و اقدام کارگران اعتصاب کننده را «غیرقابل قبول» توصیف کرد. رئیس جمهوری فرانسه گفت: «گفت و گوی اجتماعی اهمیت دارد ولی آنگاه که این امر با خشونت و مشاجره متوقف می‌شود، شکل غیرقابل قبولی پیدا می‌کند و پیامدهایی به همراه خواهد داشت که تصویر و جذابیت کشور را خدشه دار می‌کند.»

ادامهٔ این نوشته را بخوانید

آمار در علوم اجتماعی به میانجی جنبش سبز

گفتگو: آیدا قجر

با گذشت شش سال از «جنبش سبز» و تحولات پس از انتخابات سال ۸۸، «ایران‌وایر» نظرسنجی «آی‌پز» را در مورد «میراث» این جنبش منتشر کرد که با واکنش‌های متفاوتی روبه‌رو شد. بسیاری آن را غیرواقعی خوانده و برخی از انجام گفت‌وگو در این خصوص سرباز زدند. طبق نتایج به دست آمده در این نظرسنجی، ۵۹ درصد این جامعه‌ آماری معتقدند که محمود احمدی‌نژاد به درستی، انتخاب مردم برای پست ریاست‌جمهوری بوده است. ۲۱ درصد از ابراز نظر واقعی خود امتناع کرده و ۱۹ درصد نیز تقلب در نتیجه‌ انتخابات را باور دارند. از سوی دیگر، عواملی چون جنسیت، تحصیلات، توسعه انسانی و نیز شهرنشینی مورد توجه این نظرسنجی قرار داشته است. برای بررسی دقیق‌تر این نظرسنجی و نتایج آن، با «امین بزرگیان»صحبت کردیم که در ادامه متن کامل آن را می‌خوانید:

نظرتان درباره نظرسنجی اخیر آیپز، «شش سال پس از جنبش سبز» چیست؟

  • در ابتدا بگویم اتفاق جالبی که در پی انتشار این نظرسنجی افتاد، اعتراض هایی بود که به همراه داشت.  من که به خاطر حوزه‌ کاری با این مسایل خیلی سر و کار دارم، تا به حال ندیده بودم که نتایج تحقیقات یا پژوهشی آماری باعث برانگیخته شدن اعتراض شود. معمولا آدم‌ها در برابر دانش، علم یا مثلا چیزی مثل نتایج آماری سکوت می‌کنند، سر تعظیم فرود می‌آورند و یا تحت تاثیر قرار می‌گیرند اما این که نتیجه یک تحقیق آماری باعث اعتراض شود، اتفاق جالبی است و خودش یک واقعیت اجتماعی است.

ادامهٔ این نوشته را بخوانید

خندیدن به هیچ چیز

شکوه شوخ طبعی

«نیهیلیسم» یکی از مهم‌ترین موضوعات مورد علاقه در بین فیلسوفان، به خصوص در دهه‌های اخیر، بوده است. این علاقه بی‌شک ریشه در وضعیت واقعاً موجود در حیات متأخر بشر دارد. رابطه‌ی نیهیلیسم و فرهنگ، دین، قدرت سیاسی، شهر مدرن، اقتصاد، و موضوعات دیگر بسیار مورد توجه متفکران غربی بوده است. جان مارمز، استاد دانشگاه سانی در ایالت نیویورک آمریکا، در کتابی تحت عنوان خندیدن به هیچ‌چیز: شوخ‌طبعی به مثابه پاسخی به نیهیلیسم به موضوع رابطه‌ی میان خنده و نیهیلیسم می‌پردازد. متن اثری قابل‌توجه و خلاقانه است که، با واکاوی نیهیلیسمِ رو به تزاید در عصر جدید و معانی مختلف آن، سلاحی را از جنس خودش در برابر آن قرار می‌دهد به نام خنده. ریشه‌های بحث مارمز به میخائیل باختین (۱۹۷۵-۱۸۹۵)، متفکر روس، باز می‌گردد.

ادامهٔ این نوشته را بخوانید

عبارت خطرناک وحدت ملی

سه کلمه برای مرده‌ها و زنده‌ها

ترجمه نوشته اى از اِتین بالیبار

705837-londres-trafalgar-squareاِتین بالیبار فیلسوف مارکسیست فرانسوی و از شاگردانِ سابقِ لویی آلتوسر بوده است. او در پاریس و نیز در کالیفرنیا در رشته‌های فلسفه سیاسی، ادبیات تطبیقی، و انسان‌شناسی تدریس می‌کرده است. بالیبار عضو دادگاه راسل درباره‌ی فلسطین و از مدافعان فلسلطین است. از جمله کتاب‌های او می‌توان به این آثار اشاره کرد: خشونت و نزاکت شهروندی، خواندن کاپیتال، به همراه لویی آلتوسر، اسپینوزا و سیاست، نژاد، ملت، طبقه، و مهاجران بدون مدرک. ترجمه نوشته‌ای از یکی از مهم‌ترین نظریه‌پردازان فرانسوی از این حیث مهم است که ببینیم چگونه متفکران غربی جامعه، باورها، و مناسبات حاکم بر زندگی‌شان را نقد می‌کنند. بیش از محتوای این نقدها، آن‌چه برای ما در درجه‌ی اول اهمیت است روش آن‌ها و توانایی‌شان در نقد باورها و جامعه‌ی خودشان است. امروزه، ما و دیگر شهروندان کشورهای اسلامی به این توانایی برای نقد خود بیش از هرچیز نیازمند ایم. به گمان‌ام، ما بیشتر می‌باید با زبان مادری‌مان از خودمان سخن بگوییم.
ادامهٔ این نوشته را بخوانید

گزارشی از گزارش اخیر بیضایی

«دوزخ در اندیشه‌های ما است که دوزخ ساختیم» – ازمتن نمایش‎نامه

فرصت ملاقاتِ از نزدیک و تئاترگونه با متن یکی از برجسته‌ترین نویسندگان مدرن تاریخ ایران مغتنم و کاملاً نوستالوژیک بود. آخرین بار او را در جشنواره‌ای دانشجویی حوالی سال ۱۳۷۹ دیده بودم. و حال این بار به بهانه‌ی اجرای نمایش‌نامه‌ای بر اساس کتاب ارداویراف‌نامه، اسطوره‌ای که پیش از معرفی بیضایی، چیزی از آن نمی‌دانستم.

کتاب ارداویراف‌نامه یا ارداویرازنامه (پاک‌هوش) متنی است به زبان پهلوی و درباره‌ی سفر موبدی زرتشتی به دنیای پس از مرگ، که برخی سابقه‌ی نگارش نسخه‌ی نهایی آن را به زمان خسرو انوشیروان ساسانی بر می‌گردانند. ارداویراف موبدی پارسا در عهد ساسانیان بود که برای سفری روحانی به جهان مینوی (عالم معنی) برگزیده شد تا برزخ و بهشت و دوزخ را از نزدیک مشاهده نماید. او برای سفر به جهان استعلاییِ پس از مرگ و درک انضمامی آن می‌بایست از تمام تعلقات‌اش جدا می‌شد. ارداویراف هفت خواهر داشت که هر هفت تن همسر وی نیز بودند. او برای رفتن به جهانِ دیگر آنان را رها می‌کند.

ادامهٔ این نوشته را بخوانید

نظام پزشکی تا اتاق خواب

گفتاری درباره ابولا هراسی در آمریکا

آنروز ظهر، خط زرد متروى واشنگتن مسدود شده بود و مجبور شدم راهى جایگزین را انتخاب کنم. در مدرسه متوجه شدم که این توقف بخشى از پروژه «ابولا هراسی» است.

در آن ساعات، نینا فم، پرستار ٢۶ ساله آمریکایى را که مبتلا به بیمارى ابولا شده بود به بیمارستانى در واشنگتن منتقل مى‌کردند. مترو مسدود و تلویزیون به طور مستقیم این انتقال را پوشش مى‌داد. مدام در زیر صفحه تلویزیون ثبت مى‌شد: خبر فورى. گزارشگران و کارشناسان با لحن هیجانى و برانگیزاننده‌ای خبرهاى مختلفى را از «هیچ» اعلام مى‌کردند. مجرى تلویزیون با حالتى که بیشتر شبیه گزارشگران جنگی مستقر بر تپه‌هاى مشرف به کوبانى بود، مى‌گفت که به گفته رییس جمهور، اوباما، ما این مساله را در بالاترین سطوح دولت خیلی جدی می‌گیریم و قادر خواهیم بود این وضعیت به خصوص را مدیریت کنیم.

ادامهٔ این نوشته را بخوانید

نظریه دی کاپریو

چرا لئوناردو دى­ كاپريو برنده اسكار ۲۰۱۵نشد؟

ترجمه ام از مقاله جیمز مورفی

سخت ترين جدال در اسكار امسال بر سر بهترين بازيگر مرد بود. تا قبل از اهداى جوايز، رقابت بطور حتم بين چيوتل اجيوفر( Chiwetel Ejiofor ) براى بازى درفيلم دوازده سال بردگى ( Twelve Years a Slave ) و متيو مك كانگهى ( Matthew McConaughey ) براى فيلم باشگاه خريداران دالاس ( Dallas Buyers Club ) بود كه در نهايت كانگهى برنده آن شد.آنچه كه بنظر مى رسيد اين بود كه مطمئناً امسال لئوناردو دى كاپريو اين جايزه را نخواهد برد، يا حتى ممكن است هيچ وقت به اين زودى نبَرد.او لازم دارد كه نوع بازيگرى اش را تغيير دهد؛ در حقيقت او نياز دارد كه شخصيتى كمتر متين و خونسرد داشته باشد، زيرا شخصيت هاى خونسرد برنده اسكار نمى شوند.

اگرچه احساس خونسردى مدرن با سبك جاز و از طريق گسترش موزيك عامه پسند ظهور يافت، اما اين فيلم هاى سينمايى بودند كه خونسردى و متانت را به ميان توده بى سابقه اى از مخاطبان كه بدان دسترسى داشتند، آوردند. شما به جز در لحظه فيلم ديدن چه جاى ديگرى مى توانستيد بنشينيد و ساعت ها به افراد خونسرد خيره شويد؟

ادامهٔ این نوشته را بخوانید

حیوان آزاری جمعی

گفتاری درباره شیوه عمومی سلطه بر حیوانات

سال گذشته تصاویری منتشر شد از کشتار سگ‌های ولگرد با تزریق سم در شیراز که هر بیننده‌ای را آزار می‌داد. خبرگزاری فارس گزارش داد که در یکی از شهرک‌های صنعتی شیراز، سگ‌ها به روشی غیرانسانی با تزریق اسید کشته می‌شوند و پیمانکاران در ازای ارائه هر لاشه پانزده هزار تومان دریافت می‌کنند. به گفته یکی از فعالان حقوق حیوانات در شیراز، این اقدام، توسط پیمانکاران شهرک صنعتی شیراز انجام گرفته است. چند روز گذشته هم ویدئوهای شکنجه یک سگ توسط فردی ناشناس بسیار خبرساز شد. همه این اتفاقات باعث شد که جمعی از حامیان حقوق حیوانات مقابل سازمان حفاظت محیط زیست تجمع کنند و به این رفتار نسبت به حیات وحش به ویژه حیوانات شهری و بی صاحب معترض شوند. بر این اساس قرار شد صورت جلسه‌ای قانونی جهت حمایت از حیوانات شهری تهیه و به دولت ارسال شود تا بتوان با استفاده از بخشنامه دولتی مجازات‌های بازدارنده علیه افرادی که دست به کشتار حیوانات می‌زنند، انجام داد.

یک:

کوندرا در صفحات ابتدایی بار هستی می‌نویسد:

«ما هرگز نمی‌توانيم با قاطعيت بگوييم كه روابط ما با ديگران تا چه حدی از احساسات ما، از عشق ما، از لطف و مهرباني ما و يا از كينه و نفرت ما سرچشمه می‌گيرد و تا چه حد از قدرت و ضعف در ميان افراد بودن تاثير می‌پذيرد. نيكی حقيقی انسان ـ- در كمال خلوص و صفا و بي هيچ گونه قيد و تكلف -ـ فقط در مورد موجوداتی آشكار می‌شود كه هيچ نيرويی‌ را به نمايش نمی‌گذارند. آزمون حقيقی اخلاق بشريت (اساسي ترين آزموني كه به سبب ماهيت عميق آن، هنوز براي ما به خوبی محسوس نيست ) چگونگی روابط انسان با حيوانات است، بخصوص حيواناتی كه در اختيار و تسلط انسان هستند. اينجاست كه بزرگترين ورشكستگی بشر تحقق يافته است. آن هم ورشكستگی بنيادی كه ناكامی‌های ديگر نيز از آن ناشی می‌شود.»

ادامهٔ این نوشته را بخوانید

انتخابات و نیهیلیسم فعال

انتخابات مکروه

دفاع از مشارکت در انتخابات پیش‌روی مجلس و خبرگان، با مختصات و ویژگی‌هایی که لازم به بازگفتن‌اش نیست، دفاعی کاملاً نیهیلیستی (پوچ‌گرایانه) است. کسانی‌که قایل به مشارکت در انتخابات حاضر هستند و نیز به مطلوبیّت دموکراسی باور دارند، می‌باید بپذیزند که دفاع‌شان و منطق‌شان نیهیلیستی است. نیهیلیسم یعنی ردّ کردن مبانی و اصول، باور نداشتن به ارزش‌ها و چارچوب‌های موجود توافقی در هر حوزه‌ای. انتخابات، زیر مجموعه‌ای است از دموکراسی. وقتی ما مبانیِ انتخابات، یعنی انتخاب آزادانه شهروندان را لحاظ نمی‌کنیم و از روی سر آن می‌پریم و دیگران را به مشارکت در یکی از زیرمجموعه‌های آن اصل فرا می‌خوانیم که نادیده گرفته شده، منطقاً در حال دفاع از هیچ‌ایم. این وضعیت (نفی اصول دموکراتیک انتخابات) با ردّ صلاحیت‌های جنون‌وار حاکم در انتخابات پیش‌رو به اوج خود رسیده است. حتی کورسویه‌های دموکراسی در دوره‌های پیشین، دود شده و به هوا رفته است.
با این وجود آنچه حامیان مشارکت در انتخابات پیش می‌کشند، از منظر پراگماتیستی(عمل‌گرایانه) درست است. عدم مشارکت مردم در انتخابات باعث می‌شود که وضعیت ترکیب راه‌یافتگان به مجلس از آنچه که اکنون است، بدتر شود. اگر تعدادی هرچند کم از افراد میانه‌رو وارد مجلس شوند، باز امید است که در شرایط ویژه دست به اقدامی نزنند که شرایط جمعی سهمگین‌تر شود. از منظر پراگماتیست‌ها مبانی، فلسفه و اصول چیزها نیستند که واجد اهمیت‌اند، بلکه آنچه مهم است نتایج عینی و واقعی نظریات و اعمال مهم‌اند. مشارکت در انتخابات عملاً از عدم مشارکت بهتر است چون نتایج بهتری به بار می‌آورد.
در واقع ما در انتخابات پیش‌رو با نزاعی تاریخی روبروییم؛ نزاع بین منطقاً و عملاً. نزاعی سابقه دار بین فلسفه کلاسیک و پراگماتیسم.

ادامهٔ این نوشته را بخوانید

نهاد اپوزیسیون بسیج

کنش قانونا غیرقانونی

پس از اشغال سفارت عربستان سعودی در تهران و گمانه زنی هایی مبنی بر اینکه نیروهای «بسیج» این کار را انجام داده اند، شاید مناسب باشد که بار دیگر به خود «بسیج» به عنوان یکی از مهمترین قوای حاکم بر حیات سیاسی و اجتماعی ایرانیان بپردازیم.
از منظرهای مختلفی بی شک می‌توان به بسیج پرداخت و قطعا دراین چند خط همه چیز به اجمال خواهد بود. آنچه در ابتدا لازم‌است یادآوری شود این است که وقتی از بسیج سخن می‌گوییم، مقصود ما ناظر بر کلیّتی است که بصورت نهادی سیّال در ایران امروز نقش آفرینی می‌کند.
منظور از نهادی سیّال، سازمان قانونیِ به رسمیّت شناخته شده‌ای است که ردیف بودجه و اداره‌جات مربوط به خود را دارد اما در عین حال دامنه‌های کنش و تفسیر آن، به هیچ عنوان محدود به این سازمان نبوده و همواره چیزی از واقعیّت بسیج از تعاریف نهادی آن بیرون می‌افتد.

ادامهٔ این نوشته را بخوانید

در دفاع از انقلاب۵۷

سخن گفتن از انقلاب ۵۷ با نتایجی که به بار آورده است، کاری است مخاطره‌آمیز. آنچه در این ۳۷ سال حاصل شده در دو حوزه سیاسی و اقتصادی ناگوار بوده است. عملاً خواست مردم از سرنگونی نظام شاهنشاهی تحقق نیافته و وضعیت به‌گونه‌ای پیش رفته که حتی بسیاری از انقلابیون، نام انقلاب ۵۷ را با پسوند «شکست» همراه می‌کنند.

این واقعیت، هرگونه دفاع از رویداد سال ۵۷ را مخاطره‌آمیز می‌کند؛ بخصوص اینکه اکنون و در رسانه‌های رسمی، طرفداران انقلاب را معمولاً برخورداران، منتفعان و حامیان وضع موجود تشکیل می‌دهند. با این وجود، متن حاضر به اختصار و هرچند سراسیمه مترصّد آن است که از انقلاب مردمی سال ۵۷ دفاعی بنیادین کند.

سؤال نخستینی که پیش می‌آید این است که می‌توان انقلاب را از نتایجش مجزّا و آن را به‌گونه‌ای مستقل ارزیابی کرد؟ به این منظور از دو متن تاریخ‌ساز در فلسفه می‌توان بهره گرفت. پیش از آن لازم است به یاد بیاوریم که در فلسفه سیاسی لیبرال، انقلاب‌ها غالباً به سبب نتایج خشونت‌باری که در طول تاریخ به‌بار آورده‌اند، نفی شده‌اند. شاید این جمله مهم کارل پوپر خلاصه‌ای باشد بر تمامی این گفتارها که خطرناک‌ترین اندیشه سیاسی، وعده تحقق خوشبختی انسان است. به تعبیر او کوشش برای پدید آوردن بهشت در زمین، همواره دوزخ ساخته است. انقلاب، انقلابی‌ها را می‌کشد و آرمان‌هایشان را تباه می‌سازد. از نظر پوپر آنچه انقلاب به بار خواهد آورد، از دست رفتن آزادی انتقاد و حقوق مخالف است. نتایج حاصل شده ملموس برای ایرانیان در انقلاب ۵۷ و بخصوص پس از کنار رفتنِ به تدریجِ پرده‌ها، این گفتار را قویاً تأیید می‌کند تا جایی که بسیاری از خود انقلابیون امروزه از سرنگونی نظام پهلوی ابراز پشیمانی می‌کنند.

ادامهٔ این نوشته را بخوانید

لحظه روبرو شدن با گاو

چگونه اپوزیسیون، نظام سیاسی موجود را تقویت میکند

مذاکرات هسته‌ای در این یکسال اخیر به توافق نهایی و جامع نرسیده‌است. عدم توافق نهایی تا به امروز و شاید تا همیشه را نباید تنها نتیجه مذاکرات پنداشت. روزنامه کیهان چاپ تهران فردای آخرین روز مذاکرات اخیر و تمدید آن تیتر زد:«کدخدا قابل اعتماد نبود.» کدخدا در اینجا اشاره‌ای است طعنه آمیز به آمریکا. این اشاره، فارغ از کیفیتش، شاید دقیق‌ترین مواجهه با نتیجه بسیار مهم مذاکرات اخیر باشد. در واقع دلواپس‌ترین رسانه رسمی کشور درباره توافق احتمالی در مذاکرات هسته‌ای، به ما یادآوری می‌کند که تا اینجا مذاکرات چه دستاورد بزرگی داشته‌است.

اتفاق مهمی که در این یکسال اخیر و در خلال مذاکرات رخ داده، پایان ممنوعیت مذاکره مستقیم با دولت ایالات متحده بوده است. در روزی که حتی دیگر تاریخش را به یاد نمی‌آوریم، یکی از مرکزی‌ترین روایت‌های حکومت جمهوری اسلامی افتاد و شکست. حتی بررسی خام‌دستانه تاریخ سه دهه اخیر نشان می‌دهد که تابوی مذاکره و معامله با آمریکا بصورت علنی تا چه میزان بر فرایندهای سیاسی اثر گذاشته و حیات گروه‌ها و افراد بسیاری را تحت تاثیر خود قرار داده‌است. بی شک قطع روابط دیپلماتیک با آمریکا یکی از مهمترین عناصر هویتی نظام سیاسی ایران بوده‌است. در واقع فارغ از نتایج مذاکرات هسته‌ای، این دورهای اخیر از مذاکرات چیز جدیدی برای ما داشت: پایان تاریخ مصرف عدم مذاکره مستقیم با آمریکا. حسن روحانی با رییس‌جمهور آمریکا تلفنی صحبت کرد و وزرای خارجه ایران و آمریکا در چند نوبت در نشست‌های مشترک با یکدیگر سخن گفتند. یادمان نرود که عباس امیر انتظام، سخنگوی دولت موقت، به سبب نامه نگاری با مقامات درجه دوم سفارت آمریکا ابتدا به اعدام و سپس حبس ابد محکوم شد. در تمام این سی‌سال گفت‌وگو با آمریکا خط قرمز ثابتی بوده‌است.

ادامهٔ این نوشته را بخوانید

قطعاتی درباره‌ی طبیعت و تاریخ

خوانشی از هانا آرنت برای محیط زیست

فلسفه‌ی محیط زیست در شکل مدرن‌اش از اواخر دهه‌ی ۱۹۶۰ گسترش پیدا کرد. افزایش محصولات نگران‌کننده برای حیات و رشد حس بحرانی‌شدن محیط زیست و در مجموع این ترس که جنگ سرد و تبعات‌اش همچون گسترش انرژی اتمی در حال تخریب زندگی است، فلسفه را نیز به سخن آورد. در سال ۱۹۶۲، راشل کارسون با انتشار کتابی پرفروش به نام بهار خاموش که در واقع گزارشی بود از انبوه خطرهای مواد آفت‌کش و شیمیایی برای تولید هرچه بیشتر محصولات کشاورزی، تأثیر زیادی بر افکار عمومی گذاشت. نوشته‌ها درباره‌ی محیط زیست در حوزه‌ی فلسفه به طور کل در دو شاخه‌ی عمده پی‌گیری شدند: تئوری انتقادی و فلسفه‌ی اخلاق. این که چه‌گونه ساختار جدید اقتصادی و مناسبات سرمایه‌داری به تخریب هرچه افزون‌تر حیات منجر شده است از یک سو، و از سوی دیگر وظیفه‌ی اخلاقی آدمیان نسبت به محیط طبیعی و ملزومات حیاتی خود و دیگران، فکر فلسفی را به میان آورد. از گذشته‌ها همواره موضوع «محیط» و «طبیعت» یکی از مباحث فلسفه بوده است، اما این‌بار در پیوند با چیزی که می‌توان آن را «بحران» نامید تعریف شده است. به نظر نگارنده، درک ریشه‌های آن چیزی را که ما «بحران محیط زیست» می‌نامیم باید از خود فلسفه آغاز کرد. به عبارتی، پای خود فلسفه‌ی مدرن گیر است.

ادامهٔ این نوشته را بخوانید

چرا از سال‌ نو متنفرم؟

نوشته آنتونیو گرامشی

آنتونیو گرامشی (۱۸۹۱-۱۹۳۷) نظریه پرداز مارکسیست ایتالیایی است. او یکی از بنیانگذاران حزب کمونیست در ایتالیا بود. گرامشی در سال ۱۹۲۶ به دست حکومت فاشیستی موسیلینی زندانی شد.

پس از سقوط فاشیسم کتابی از او با عنوان “یادداشت‌های زندان” (۱۹۲۹-۱۹۳۵) منتشر شد که حاوی نوشته‌های او در زندان بود. “یادداشت‌های زندان” یکی ازمهمترین کتاب‌های فلسفی و اجتماعی در قرن بیستم است و نقش مهمی در تکامل نظریه مارکسیسم داشته است.

گرامشی با نقد دو ایده محوری مارکس یعنی جبر اقتصادی و ماتریالیسم تاریخی سعی کرد مارکسیسم را دوباره و هماهنگ با مقتضیات عصر بازسازی کند. انقلاب روسیه و تفسیر لنین از مارکس او را متقاعد ساخته بود که مارکسیسم به تفسیر تازه‌ای نیازمند است. در دیدگاه او مهم‌ترین عامل حرکت و انقلاب نه ماتریالیسم که نیروی ذهنی و فکری انسان‌هاست. او تحت تاثیر اندیشه‌های بندتو کروچه، نه سرمایه که انسان را تنها بازیگر اصلی تاریخ می‌دانست. آنچه برای او حائز اهمیت است قوانین شبه طبیعی‌ نیست، بلکه آگاهی انسان از خویش، جامعه و جهان اطرافش است که جایگاه وی را در تاریخ تعیین می‌کند. از نظر گرامشی انسان‌ها موجوداتی کاملا تاریخی‌اند که در خلال زندگی اجتماعی‌شان نه تنها قادرند تاریخ خود را بسازند بلکه می‌توانند اساس طبیعت انسانی را نیز بازسازی و نوسازی کنند.

ادامهٔ این نوشته را بخوانید

درباره مرگ

گفت‌وگو از فرنازکمالی

وقتى از مرگ حرف مى زنیم در واقع از چه پدیده ایی داریم صحبت مى کنیم؟

مرگ، همواره یکی از مهم‌ترین محتواهای هنر و فلسفه بوده است. نخستین کتاب باستانی کتابی است با عنوان مردگان مصر و قدیمى‌ترین افسانۀ مکتوب، افسانۀ گیلگمش است که محتوایش یافتن گیاهی ست برای زندگی جاودانه. این بدین دلیل است که قدیمی‌ترین هراس بشر، هراس از مرگ بوده است. در یک معنای کلامی، ادیان پاسخی بودند به مسئلهٔ مرگ برای انسان. به یک معنا اگر بخواهیم برای ادیان یک نقطۀ مرکزی پیدا کنیم، آن نقطهٔ مرکزی پاسخ دین است به مسئلۀ مرگ و حیات. به همین دلیل است که ادیان در طول تاریخ تا این میزان مورد توجه بشریت قرار گرفتند.

ادامهٔ این نوشته را بخوانید

بی‌خانمانی

نامه‌ای به آن‌ها که می‌خواهند مهاجرت کنند

فهیمه خضر حیدرى، روزنامه نگار مهاجر در یکى از پست هاى فیسبوکى اش نوشت: “نوشتم نمایندگان آژانس‌بین‌المللی انرژی اتمی به تهران «می‌‌آیند». لحظه‌ای مکث کردم. برگشتم و جمله را دوباره نوشتم. این بار این‌طوری: نمایندگان آژانس‌بین‌المللی انرژی اتمی به تهران «می‌روند». من دیگر آنجا نیستم. پس آنها نمی‌آیند، آنها می‌روند…” این متن به ظاهر ساده که با عباراتى از تجربه کارى روزانه نوشته شده است، راوى شکافى است که مدام در زیست روزمره مهاجران سرباز مى کند؛ شکافى که به خوبى وضعیت بى خانمانى را نشان مى دهد.

مهاجرت در پیوند با “رفتن” است، احتمالا به قصد “شدن”. تفاوت مهاجرت با مسافرت شاید در همین جا باشد. مسافر، گردشگر است. او در جستجوى “شدن” نیست. هدفش تنها استراحتى در میان “بودن” خویش است. اما مهاجر از “بودن” خود خسته شده است. او رفتن را بر مى گزیند تا بتواند آنچه مى خواهد بشود. براى همین است که در معناى مهاجرت، گویا نوعى اجبار و استرس خوابیده است. ترک چند روزه خانه نمى تواند وضعیت درونى و بیرونى اش را تغییر دهد و براى همین به فکر موطن دیگرى مى افتد.

ادامهٔ این نوشته را بخوانید

ظنّ به محمد نوریزاد

نوریزاد ومساله گناه

محمد نوری‌زاد در اين چهار سال اخير «ايستاده» است؛ حتى افتاده بر كف آسفالت. وى در شرح آخرين ضرب و شتمش در نزاع با نمايندگان قدرت حاكم نوشته است:

«{…} رَجَزِ دوازده نفره ی من کارگر نیفتاد. سه نفرآمدند طرف من. که یعنی اندازه ی این پیرمرد همین سه نفر است و نه بیشتر. نخست سرتیمشان که همیشه سربه زیر اما قُدّ است حمله آورد. خود را کشاندم سمت بزرگراه. همانجا مرا زمین زدند و خوابیدند روی سینه ام و دست و پایم را گرفتند. یکی شان رفت تا اتومبیل های بزرگراه را به سمتی دیگر هدایت کند. یکی هم رفت تا دستبند بیاورد. من ماندم و سرتیمِ سربه زیر که روی من افتاده بود و تلاش داشت مرا مهار کند{…} . سه نفری زور زدند و مرا برگرداندند. صورتم برآسفالت بزرگراه نشست. سربه زیر زانویش را بر پسِ کله ام نهاد. سنگ ریزه ها بالای ابرویم را شکافتند و خون بیرون زد. بینی ام نیز با همین مشکل مواجه بود. گرچه تقلای من بیهوده می نمود اما تلاش کردم از ورود سنگریزه ها به آن سوی پوست صورتم جلوگیری کنم.{…} عینکم زیر صورتم مانده بود و هرآن ممکن بود بشکند و صورتم را بشکافد. راننده داد زد: همین را می خواستی روانی؟ با دهانی که به آسفالت خیابان چسبیده بود گفتم: من فردا باز همین جایم.»

پديده نورى زاد موضوع قابل توجهى است. او درباره بهايى ها، خانواده اعدامى ها، بيت رهبرى و غيره و غيره مى نويسد و سفر مى رود و حرف مى زند. اما او هرچه راديكال تر مى شود، نداى تأسف آورترى مى شنود: «خفه شو». اين صدا نه فقط از جانب مأموران كه از جانب همان جامعه اى به گوش مى رسد كه او دردفاع از آنها مى نويسد و حرف مى زند. فارغ از اينكه نظر شخصى نگارنده درباره نوع رويكرد وى به سياست و جامعه چيست، از موضوعى نمى توان گذشت و آن صداى «خفه شو» از جانب ما به اوست. و دراين بين حرفى شرم آورتر به گوش مى رسد: «اين را چرا نمى گيرند؟»

ادامهٔ این نوشته را بخوانید

مساله سکسیسم مجازی

در گفت وگو با رادیو فردا به بهانه حمله اینترنتی به صفحه فیسبوک مجری برزیلی مراسم قرعه کشی جام جهانی فوتبال و همچنین لیونل مسی توسط کاربران ایرانی فیسبوک، به موضوع سکسیسم در جامعه ایران به مثابه یک مساله اجتماعی پرداخته شد.

از اینجا می توان شنید.

نمایشنامه بیضایی و سالگرد حصر

آرش

نوشته خوانی

آرش، نام يكى از اساطير ايرانى است. نقل است كه در زمان پادشاهی منوچهر، در جنگی با تورانيان، افراسیاب، سپاهیان ایران را در مازندران محاصره می‌کند. منوچهر، شكست خورده و مستأصل، پیشنهاد صلح می‌دهد و تورانیان به تمسخر ايرانيان شرطى براى آشتى و ترك مخاصمه مى گذارند. افراسياب مى خواهد که یکی از پهلوانان ایرانی از بلنداى البرز تیری بیندازد. هرجا تير افتاد، آنجا مرز ايران و توران است.

«{…} هيچ! و دلها پر اندوه؛ كه آسمان تاريك بود. كه آسمانْ خود، پيدا نبود. كه خورشيد گريخته بود. كه ماه پنهان شده. كه ابر مى باريد. وجز آذرخشى چند، هيچ روشنى بر جنگ و مردِجنگ نبود. و چگونه از زمين سرخ، گياه سبز برويد؟ پس هيچ گياه سبز از زمين سرخ نرست. و درخت سبزْ زرد، و گل سرخْ سياه شد. و هرمرد، گياهى توفان زده بود كِش پاك ريشه خشكانيده».

ادامهٔ این نوشته را بخوانید

آلودگی هوا و امر سیاست

طاعون تهران

– {…} این عقیده ای است که ممکن است خنده آور جلوه کند، اما یگانه راه مبارزه با طاعون، شرافت است.

– رامبر با لحنی که ناگهان جدی شده بود گفت: شرافت چیست؟

– من نمی دانم به طور عام شرافت یعنی چه؟ اما در موقعیت من عبارت از این است که کارم را انجام دهم.

طاعون-آلبركامو

يك:

عكس آشنايى از روزهاى اعتراضات خيابانى جنبش سبز در خاطره ها باقى است. در اين تصوير، زنى با صورتى وحشت زده، پوشيده و خونى، رو به دوربين علامت پيروزى نشان مى دهد. زن ماسكى بر صورت دارد؛ ماسكى براى در امان ماندن از شناسايى پليس و نيز گازهاى اشك آور. به راحتى مى توان همان زن را همچنان با ماسكى بر صورت در خيابان هاى تهران متصور شد. شايد اين تصوير به ما كمك كند تا بتوانيم به مسأله آلودگى هوا بينديشيم.

  ادامهٔ این نوشته را بخوانید

فیگورهای شیعیِ ما

تأملى كوتاه درباره نقش على بن ابيطالب در ما

الف:

علي بن ابيطالب نقشي بسيار ويژه در وضعيت امروز ما دارد. اهميت اين نقش بيش از هر چيزي به تاثيرات وى بر جهان فكرى و فرهنگى ما ايرانيان باز مى گردد. دراين تاثير گذارى، مذهبي بودن يا نبودن فرد اهميت چندانى ندارد زيراكه تاثير وى بر ناخودآگاه فرهنگى ماست. مى توان رد پاى على را از شعر شاملو تا داستان هاى احمدمحمود، تا تكّه ثابت برنامه نود درباب عدم توجه به پيشكسوتان فوتبال يا همان قهرمانان سابق و حتى موسيقى عليزاده رصد كرد. «سوز وناله» به عنوان مهمترين فرم توليدات متاخر فرهنگى عامه پسند (از شعر گرفته تا موسيقى) به اين معناست كه اين محصولات قرار است راوى روايتى كلان از ذائقه هاى ما باشند. بايد به جستجوى سرچشمه ها رفت.

علي شخصيتى بسيار ملانكوليك (افسرده و بدخلق) در نهج البلاغه دارد. فردى رنجور، بي اعتنا به دنيا كه مرگ خودش را مى خواهد وباچاه درد دل مى كند. در كنار بخش هاى ديگر، نهج البلاغه پُراست از گلايه هاى على . اگر بپذيريم هر جامعه اى ژست هاى خود را دارد، فيگور «تنها و بى كس» به عنوان يكى از فيگورهاى محبوب شيعيان محصول تاثير على بر جهان ذهنى ورفتارى آنهاست.

ادامهٔ این نوشته را بخوانید

فيلم كوتاه «مثل هيچ كجا»

photo

«مثل‌هیچ‌کجا» ادای دِینی است به کشته شدگان دهه شصت و جنبش سبز: آن‌ها که در جنگ، آن‌ها که در اوین و دیگر زندان‌ها و آن‌ها که در خیابان و کهریزک جان خود را از دست دادند.
نسل دهه شصت یعنی همان خالقان جنبش سبز از خاکسترهای روزهایی بیرون آمدند که بوی خون می‌دهد. زندگی مدام می‌ایستد و تصویرهای قدیمی و فرتوت خود را پیش چشمانمان مرور می‌کند. فرشته تاریخ، رنج‌دیدگانی را بعد از سال‌ها فراموشی، فرا می‌خواند که با تنهای شرحه شرحه و بی‌جانشان راوی میل به زندگی‌اند.
این فیلم کوتاه شاید به شکلی دیگر ادای دِینی به زندگی باشد. فیلم را از لینک زیر ببینید.

Like nowhere

ناسیونالیسم اهریمن ساز

نژادپرستى وآگاهى دوپاره پارسی

امين بزرگيان اسد بودا

 

به دختران كُردِ ايراني، فرشته های قربانی که حياتِ پاره پاره آنان

در کلانشهرِ تهران، نقد عينی آگاهی دوپاره پارسی است.

يک)

اين نوشته، تنها بيان طرح​هاى كلى و ناقص و پاره​پاره درباره موضوع ناسيوناليسم نژادپرستانه​ای است که رويکردِ جوهرگرا و حتي بيولوژيک به تاريخ و امر گذشته دارد. بى​شك هر يك از گزاره​ها نيازمند كارى دقيق و بنيادى است که در اين يادداشت بی ريخت و ناتمام رها می شود. پاره​پارگيِ اين يادداشت و تخطی از شکلِ رايج مقاله​نويسی، عمدی است و طرح مسئله​ تکثر،  در هم ريخته​ و تکه​پاره​، درمتن ناسيوناليسمِ پارسی است که با غزلی سازی امرواقع، هست​ها را به بايد و نبايد، زشت و زيبا ، اهورا و اهريمن و خدا و شيطان فرو می کاهد. آن شکافی که در فرهنگ مدرن، شکاف ذهن و عين و يا اخلاق و امرواقع است، در فرهنگِ پارسی، شکافِ ميانِ دو امر اخلاقی است: خوب و بد. بديهی است، اين نوع نگرش به جهان، سدِّ سکندر طرحِ امرواقع است که با فروکاستِ امرواقع در نيک و بد، و در مجموع، به اخلاق و قراردادها، درک عينی و انضمامی از جهان را با دشواری های بسيار رو به​رو می​سازد. هر نوع نقد منطقی بر اين يادداشتِ پاره​پاره را پيشا​-​پيش مي​پذيريم. اگر منطقی خاص در اين يادداشت نباشد و اگر رد پا و خط و ربط «امر اينهمان» که جوهرِ نژادپرستيِ پارسي است، در آن ديده نشود، در طرح مسئله موفق بوده ايم.

ادامهٔ این نوشته را بخوانید

میانه روی و بردگی

درباره میانه روی

تقدیم به بهروز صفدری به سبب نقدهای بنیادین و موثر همیشگی اش

شرایط نامناسب اقتصادى، سیاسى و فرهنگى کشور در دوره احمدى نژاد باعث شدکه شعار ” میانه‌روى” و اعتدال در دکان افکار عمومى پر ارزش شود. میانه‌روى چیست؟ به زبان ساده، میانه‌روى آنگونه که در فهم عمومى دست به دست مى شود، چیزى نیست جز ایستادن در میانه دو چیز. میان چه چیزهایى؟ میان حفظ وضعیت و شرایط موجود زندگى و تغییر بنیادین وضعیت و شرایط زندگى، میان سیستم موجود و سیستم مطلوب. شاید مصداق‌ها و مثال‌ها این تعریف را روشن تر کند. میانه‌روى یعنى ایستادن میان حامیان حجاب اجبارى و حامیان حجاب اختیارى، میان حامیان دموکراسى و حامیان حکومت دینى، میان میرحسین موسوى و حصرکنندگانش. در میدان سیاست و دیپلماسى، میانه‌روى را معمولاً در تقابل با مفهوم افراط یا تند روى معنى کرده‌اند. تندروى در واژگان سیاسى بار منفى داشته و با تعصب درهم آمیخته است.

خواست میانه‌روى از دو واقعیت سرچشمه گرفته است: زور حاکم و خواست مردم. پروژه میانه‌روى مى خواهد بدون آنکه حاکم را بترساند، مردم را راضى کند. “حاکم” با قدرت واقعى‌اى که در اختیار دارد، و”مردم” با قدرت پنهانى‌اى که در اختیار دارد در نزاع‌اند. یکى از پروژه هاى محتمل در این نزاع ” میانه‌روى ” است؛ پروژه اى که به کم کردن مخاصمه مى اندیشد. بحث اصلى در این نوشته ارزیابى دولت آقاى روحانى و امکان یا نا-امکانى حصول به این نتیجه (کم کردن مخاصمه) نیست، بلکه به عنوان یکى از حامیان و راى دهندگان به ایشان قصد این نوشته نقد ارزش یافتن یک ناارزش در جامعه مدنى ایران پس از این پیروزى است؛ ارزشمندى واکنشگرى.

ادامهٔ این نوشته را بخوانید

باز-فتح خرمشهر

سیاست و فراموشی

الف:

«….{سقراط وصیت نامه شهدا را می خواند:} پدران و مادران ما را اگر زنده اند تسلي دهيد تا مصيبتِ مرگ ما را با بردباري تحمل كنند. در ناله و شيون با آنها هم آواز نشويد، زيرا سرنوشت آنان را به اندازة كافي اندوهگين ساخته است و لازم نيست شما بر آن بيافزاييد، بلكه به آنان سخناني بگوييد كه اندوه شان را تسكين دهد… پس اگر به جاي گريه و شيون به غمگساريِ زنان و فرزندان ما بپردازند و در تربيتِ آنها بكوشند هم مصيبت خود را از ياد خواهند برد و هم چنان خواهند زيست كه از آنان چشم داريم. از دولت نيز مي خواهيم كه براي سپاسگذارى از ما، در تربيتِ فرزندان ما بكوشد و به پدران و مادران ما ياري كند تا در پيرى رنج نكشند.»                  ( افلاطون،رساله منگسنوس یا در رثای شهیدان)

ادامهٔ این نوشته را بخوانید

مساله سوءسابقه

شعارها دست به دست می شوند

اپیزود اول:

«تاجر ورشکسته برگرد به باغ پسته». این شعاردانشجویان معترض به حکومت در کوی دانشگاه تهران و در شب ٢٣خرداد١٣٨٢ بود. همین شعار را انصار حزب الله چند سال بعد در تجمعات پیش از انتخابات خرداد٨٨ سر دادند.

از خرداد ٨٢ تا خرداد ٨۸ هم جامعه تغییر کرد، هم هاشمی، هم سیاست وهم ما. این تغییرات هم واقعیت را در بر می گرفت و هم نمادها و نشانه ها را.

اپیزود دوم:

یاد دارم خرداد ٨٤ را که با تلاش فراوان، عبدالله مومنی و برخی دیگر از دوستان دفتر تحکیم وحدت را – که منتقد جدی اصلاح طلبان و مشارکتی ها بودند- راضی کردیم تا به ستاد دکتر معین بیایند و با شکوری راد و میردامادی وغیره درباره انتقاداتشان رو در رو حرف بزنند.

ادامهٔ این نوشته را بخوانید

تن زن و تنه اسلام

«به بهانه بحث‌های درگرفته پیرامون ارميا خواننده باحجاب و برگزیده مسابقه آكادمی گوگوش»

هفت فروردین ۱۳۹۲: پس ازپخش قسمت های نخستین ازبرنامه آکادمی گوگوش مجادله ای میان بسیاری ازمخاطبین این برنامه برسرحجاب یکی ازخوانندگان درگرفت. دامنه های این مجادله- گاهی شدید وخشمگینانه – به بحث های دیگر کشیده شد. این گفت وگو به بهانه همین موضوع است. موضوع ابتدایی این است که دعوا بر سر چیست؟ ریشه های خشونت کلامی در مواجهه با این موضوع از کجا برمی خیزد؟ گفت وگوی امین بزرگیان و محمدجواداکبرین، دین پژوه مقیم پاریس بحث را به فرهنگ دینی و در نهایت، شاخص های سیاسی این موضوع کشاند.

امین بزرگیان: چه چیز در داستان خواننده‌ای به نام ارمیا دربرنامه تلویزیونی «آکادمی گوگوش»، پروبلماتیک یا مسئله‌زا بود؟ دربرنامه‌ای سرگرم‌کننده، فردی با حجاب اسلامی آواز می‌خواند. درمقابل، طنینی این رویداد برمی‌انگیزاند که در حقیقت این طنین ما را به این سمت می‌کشاند که با امری پروبلماتیک مواجه شده‌ایم. رویدادهایی که شبیه به آن را نیز در سال‌های اخیر داشته‌ایم که به ما می‌قبولاند چیزی اینجا مسئله است؛ رویدادهایی همچون عکس‌های برهنه دختر نوجوان مصری یا کلیپ جشنواره فیلم سزار با حضورگلشیفته فراهانی.

ادامهٔ این نوشته را بخوانید

نقدى براروپا محوریسم-حميددباشى

آیا غیر اروپایی ها می توانند فکر کنند

مقدمه/ امین بزرگیان: ادوارد سعيد در کتاب شرق‌شناسی به بررسی چند و چون گفتمان فلسفی ـ اجتماعی غرب درباره شرق (و به طور خاص اسلام ) پرداخته است. او در پروژه اش که به نظريه پسا استعمارگرايی شناخته می شود تلاش کرده است تا ثابت کند که قسمت عمده تحقيقات غربی درباره شرق، ريشه در گونه‌ای پيشداوری و قوم‌مداری دارد. به تعبير او از قرن  هجدهم و با ظهور فلسفه روشن‌گری، گفتمان مسلط غربی بر پايه اين پيشداوری بنا شده که فرهنگ غرب دارای ماهيتی استعلايی و ساير فرهنگ‌ها به نسبت دوری از محور غرب در حاشيه تمدن امروزی قرار می‌گيرند.
شرق‌شناسی رهيافتی است اروپامحور که به دنبال بازسازی مفهوم شرق از لحاظ وجودی، معرفتی، ارزشی و هنری و سرانجام بسط و گسترش سلطه بر اين حوزه‌ها است.

ادامهٔ این نوشته را بخوانید

قلعه حیوانات تهران

نوشته ای در حاشیه مقاله ای در Foreign Policy درباره ایران

سال ها پیش، در خلال یک پروژه آکادمیک با برخی از سرشناس ترین اصلاح طلبان، که چندی پیشتر از آن از قدرت بیرون انداخته شده بودند و بسیاری از آنها با وجود سابقه طولانی در انقلاب و مسوولیت های حکومتی در انتخابات مجلس هفتم رد صلاحیت شده بودند، مصاحبه هایی کردم. بخشی از گفت و گوها به سرمایه فرهنگی اصلاح طلبان می پرداخت. با وجود نتایج نه چندان خوب و درخشان از میزان مطالعه رمان، تماشای فیلم و تئاتر، شنیدن موسیقی و در مجموع میزان سرمایه هنری در بین اصلاح طلبان، چیزی که در میان آنها بسیار مورد اشاره و ارجاع قرار می گرفت، نوشته های جرج اورول و بالاخص دوکتاب قلعه حیوانات و ١٩٨٤ بود. گویی آنها وضعیت شان را با رمان های اورول مطابقت می دادند.

ادامهٔ این نوشته را بخوانید

نابرابری تروريست‌ها

برخی تروريست‌ها از برخی ديگر برابرترند

در روزهاي گذشته، توجه اصلي رسانه ها در قبال داستان اسكار پيستوريوس، قهرمان پارالمپيك و از اقليت سفيدپوست آفريقاي جنوبي، بر روي اشك هاي او در دادگاه بود. به عنوان مثال تيتر اصلي بي بي سي از ميان همه اتفاقات ريز ودرشت در دادگاه اين بود: “اسكار پيستوريوس وقتي اتهام قتل را در دادگاه شنيد، گريه كرد”. بهت و تعجبي در همه جا در قبال اين رويداد ديده مي شود. اين انتخاب و نيز برگزيدن عكس ها معناهايي را در خود دارد. همه دوست دارند ببينند كه او شوكّه شده است همچون خودشان. اين تنها كاري است كه از او در اين وضعيت انتظار مي رود. تفاوت وقتي روشن تر مي شود كه اين اتفاق را مقايسه كنيم با رويدادهايي شبيه به اين كه براي سياه پوستان يا مسلمانان در جامعه غربي رخ داده است. بي شك گريه هاي قاتل ارزش خبري چنداني پيدا نكرده اند و نخواهند كرد. به جز چند نوشته محدود كه به كودكي و وضعيت “محمد مراح” پرداخته بودند براي اكثر رسانه هاي فرانسوي، نام و دين و قوميت مراح براي چرايي تروري كه انجام داد، كفايت مي كرد. كسي به دنبال مادرش نگشت و گريه هاي خانواده اش جايي ثبت نشد. ديگر چندان اهميت نداشت كه مراح در یک خانواده پرجمعیت و در عین حال فقیر مسلمان در مناطقي از شهر تولوز فرانسه كه تبعیض، بخشی از زندگی روزمره است؛ رشد کرده بود. در این مناطق میزان بیکاری ۶۰ درصد است و مدارس نامناسب هستند. به این ها كافي است پلیس خشن و نژادپرست را هم اضافه کرد تا بتوان به چرايي رشد ايدئولوژي بنيادگرايانه در او و امثال او پي برد. ايدئولوژي اي كه هم حس تنفر او را از وضعيتش جهت مي دهد و هم به او وعده همان چيزي را مي دهد كه عميقا ندارد، يعني سعادت.

ادامهٔ این نوشته را بخوانید

کافه ها و خنده ها

پاتوق وسیاست

چند روز پیش یکی از کافه‌های تهران به نام کافه پراگ که پاتوق جوانان و روشنفکران بود، خودکشی کرد. قانونی از سوی مقامات مسئول به کافه‌ها ابلاغ شده که از آنها می‌خواهد با نصب دوربین‌های مدار بسته، چشم سراسربین حاکم را به آنجا سرایت بدهند و با درخواست نماینده قانون، هرگاه که او صلاح دید، تصاویر کافه نشین‌ها را به دفتر حاکم بفرستند. کافه پراگ بر سر دوراهی تمکین و خودکشی، دومی را برگزید و خود را تعطیل کرد تا ابزاری برای حاکم نشود. این نوشته در سپاس از کافه پراگ است.

یک:

 پاتوق همه جا ممکن است. بی شک هیچ مکانی نمی‌تواند پاتوق را در بربگیرد. و حتی هیچ محتوایی. پاتوق به طور قطعی نه جا دارد و نه محتوا؛ و دقیقا به خاطرهمین ویژگی است که به طور کامل درون قوانین اجتماعی و سیاسی کشیده نمی‌شود و همواره چیزی بیرون از قانون را«دارد». شکل چریکیِ پاتوق، مکان مناسبی را برای باکتری‌های سیاست فراهم می‌کند. برای همین است که پلیس بیش از هرفضای شهری دیگر بر روی کافه‌ها حساس است. در دوره استالین، کافه‌ها همچون دفاتر حزبی پر از جاسوس‌های دولتی بودند. رمان‌ها وخاطرات افراد درباره دوره‌های استبداد پر است از کافه ها.

ادامهٔ این نوشته را بخوانید

پرفورمنس ستوده

اجرایی در چهل و نه پرده

شاید اکنون فرصت خوبی باشد تا کمی به یک مساله مهم فردی و اجتماعی توجه کنیم: «استقامت». این فرصت را مدیون اجرای بی نظیر نسرین ستوده هستیم. پرفورمنس چهل ونه روزه وی با میانجی بدن – آنهم بدن زنانه تحت انقیاد- اثرهنری ای بود درباره استقامت. شاید واژه استقامت، ذهن را به سمت نوعی کنش قهرمانانه و اسطوره ای و در عین حال دوراز دسترس همگان ببرد. مساله همینجاست که چگونه می توان استقامت را از موزه ها درآورد و محقّق کرد.

مقاومت و استقامت  با هر شکلی از قدرت متولد می شوند. هر اِعمال قدرتی، تولید مقاومتی را به همراه دارد. اما مساله اصلی در نامتوازنی بین شدت قدرت و اَشکال استقامت است. به میزانی که نیروهای قدرت، سمبه شان پر زور تر است؛ استقامت ها خرد تر، جزئی تر و یا به تعبیر نیچه شرمگینانه تر می شوند. قوی ترین و قدرتمند ترین ساختارها استقامت ها را نیز پیش بینی کرده و درون ساختار، پذیرفته و تا حد ممکن به جزئی از خود تبدیل کرده اند. این پیش بینی پذیری مقاومت در واقع مسیری بوده برای خنثی سازی استقامت و تسلط پردامنه تر. در این وضعیت خود اَشکال استقامت و قهرمانانش در فرایندی نامحسوس کالا شده و فروخته می شوند. امروزه با کمی فاصله گذاری می بینیم که حتی رادیکال ترین ایده ها و چهره ها در درون ساختار مسلط بر جهان، پذیرفته، بلعیده و مدفوع شان در فروشگاه ها فروخته می شوند. این گردن زنی نوین مخالفان، یعنی بی خطر سازی، از جمله مهمترین دستاوردهای بشری عنوان می شود.

ادامهٔ این نوشته را بخوانید

میزگرد مجله نامه درباره جنبش دانشجویی-مهرماه۱۳۸۳

این میزگرد برمی گردد به سال ۸۳ مدتی بعد از آزادی مومنی، امین زاده ومن از زندان در نشریه نامه به مسولیت کیوان صمیمی؛ که همان ایام در نامه منتشر شد. شاید این متن بتواند مجادلات آن دوره از جنبش دانشجویی را تا حدودی نشان بدهد.

چندین دهه است که دانشجویان در غیاب نهادهای جا افتاده مدنی و رسانه های آزاد و ناوابسته، به عنوان یک گروه مرجع بار نمایندگی مطالبات اجتماعی را بردوش کشیده اند. در طول این دهه ها، انتظارها و توقع ها، گاه فراتر از توش و توان دانشجویان فعال و فعالان تشکل های دانشجویی بوده است؛ گویی در پاره ای از برهه ها، جامعه انتظار دارد که همه نداشته هایش را با شور و التهاب جوانان دانشجو جبران کند.
حدیث فعالان دانشجویی عضو تشکل های انجمن اسلامی در این روزها، اما حدیثی دیگر است؛ ساختار حاکمیت از آنان انتظار دارد تا به سیاق اعضای نسل اول دفتر تحکیم در اوایل دهه ۶۰ این دانشجویان نیز تحکیم کنندگان قدرت باشند. گروه های اصلاح طلب ناکام انتظار دارند تا اینان چونان پیروانی استوار و محکم، پشت سر احزاب دوم خردادی بایستند، حتی اگر آنان در روزگار سختی بنا به هزار مصلحت از دانشجویان پشتیبانی قرص و محکمی نکرده باشند و بالاخره بدنه دانشجویی به این تشکل ها فشار می آورد که پوسته بترکانند و تحکیم اگر چه نامش را از حاکمیت ستانده است، تنها بدنه را نمایندگی کند.

ادامهٔ این نوشته را بخوانید

درباره فلسطین وبرخی هموطنان محترم

 

مساله فلسطین و دم خروس

مساله فلسطین با وجود علاقه کارشناسان، رسانه‌ها و نهادهای جهانی به گنجاندن آن در مباحث صرفا دیپلماتیک و گلخانه‌ای، پس از برخاستن هر صدایی از آن همواره به میدان‌های بزرگتری کشیده می‌شود و سوال‌ها و نکاتی را در پی می‌افکند. پیدا کردن نسبت و رابطه هر فرد و هر جامعه با مساله فلسطین، به مثابه مساله عصرما، به یکی از شاخصه‌های درک جهان اطراف تبدیل شده است. نوع نگاه به این «بزرگ-مساله»‌ی دوران متاخر تنها در محدوده‌های اظهار نظر و ابراز عقیده یا حتی کارشناسی، محدود نیست و نمی‌توان از کنار پاسخ‌ها به راحتی گذشت. هر پاسخی گریبان گوینده‌اش را رها نمی‌کند و با بقیه جهان‌بینی و پاسخ‌های فرد به موضوعات دیگر، مداما تطبیق و ارزیابی می‌شود. همین نکته است که مساله فلسطین را به چنین جایگاه مهمی رسانده و گرنه میدان‌های جنگ ونزاع بسیاری در جهان جدید، ایجاد شده و وجود دارد.

ادامهٔ این نوشته را بخوانید

برنامه رادیویی درباره اعدام

درباره کشتار تابستان شصت وهفت

سرموضعی یا نه؟

برای ا.منصوری و ی.همتی

فرانس کافکا در داستان کوتاه جزیره کیفر (In the Penal Settlement) به شرح مراسم اعدام در جزیره‌ای می‌پردازد که محکومین توسط دستگاه و ماشین پیچیده‌ای اعدام می‌شوند. داستان کافکا از چهار شخصیت تشکیل‌ شده است: محکوم به اعدام که جرم او این است که به مقام بالاتر خود بی‌احترامی کرده است. سرباز که پیش از اعدام از محکوم مراقبت کرده و کمک می‌کند تا مراسم اعدام او برگزار شود. نفر سوم افسری است که مراسم با فرماندهی او انجام می‌شود. شخصیت چهارم بازرس است که از خارج از جزیره به آنجا آمده و قرار است شاهد مراسم اعدام باشد. افسر و بازرس در طول مراسم با یکدیگر به زبان فرانسه صحبت می‌کنند که برای محکوم و سرباز نامفهوم است. افسر اجرای حکم، میراث دار ماشینی است که اعدام می‌کند و یادگار فرمانده سابق اوست. این ماشین عظیم الجثه از دو طبقه تشکیل شده با مجموعه‌ای پیچیده از چرخدنده‌ها و زنجیرها و نیزه‌ها وسوزن ها و همچنین نمدی که در دهان محکوم گذاشته می‌شود که نتواند فریاد بکشد و احیانا زبان خود را گاز بگیرد.

ادامهٔ این نوشته را بخوانید

ملی گرایی مصدقی یا بازگشت کوروش کبیر

حس تحقیر ملی و ناسیونالیسم

کشورم را دوست ندارم.
شکوه انتزاعی‌اش ورای درک من است.
اما، هرچند صورتِ خوشی ندارد،
زندگی‌ام را
به ده مکان، به آدم‌های مشخص
بندرها، جنگل‌های کاج، قلعه‌ها
یک شهر مندرس، خاکستری، گروتسک،
چند چهره‌ی تاریخی‌اش
کوه‌ها
(و سه چهار رودخانه)

                                  می‌بخشم.

خوسه امیلیو پاچه‌کو/ترجمه محسن عمادی

پس از آغاز جنگ جهانی دوم در (۹ شهریور ۱۳۱۸)ایران با وجود اعلام بی طرفی در جنگ، اشغال شد. ایران به دلیل گستردگی مرز با اتحاد جماهیر شوروی که در جنگ با آلمان بود به این بهانه که جاسوسان آلمانی به ایران در رفت و آمدند توسط متفقین به تصرف درآمد.در روز ۳ شهریور ۱۳۲۰ نیروهای شوروی از شمال و شرق و نیروهای بریتانیایی از جنوب و غرب، از زمین و هوا به ایران حمله کردند و شهرها را یک به یک اشغال کردند و به سمت تهران آمدند. ارتش ایران به سرعت متلاشی و رضاشاه ناچار به استعفا شد. در این شرایط بود که متفقین با انتقال سلطنت به محمدرضا پهلوی موافقت کردند.

ادامهٔ این نوشته را بخوانید

فاجعه و مساله همدردی

پس از زلزله، دیگر هیچ چیز مثل قبل نیست

شادکامی‌ام در اهدا از فرط اهدا مُرد، فضیلت‌ام از وفور خویش به ستوه آمد. آنکس که همیشه اهدا می‌کند در خطر است که غرق بی‌آزرمی شود. آنکس که همیشه قسمت می‌کند، دست ودلش از فرط قسمت کردن پینه می‌بندد. چشمانم دیگر در برابر شرم ملتمسان اشک نمی‌ریزد. دستم دیگر زمخت تر از آن شده که لرزش دستان را حس کند…

از تکه نغمه شب در کتاب چنین گفت زرتشت نیچه

بعد از زلزله اخیر، حجم گسترده‌ای از کمک‌های مردمی به همراه پیام‌ها و ابراز تاسف‌ها به نشانه «همدردی» با زلزله زدگان در فضای واقعی و مجازی را شاهد بودیم. این مواجهه نیک چیز جدیدی نیست. همواره انسان‌ها در برابر رنج دیگران تمایل دارند عکس العمل نشان دهند.

بی شک ما نیازمند گسترش حس «همدردی» هستیم. حس همدردی در واقع چیزی نیست جز کنش اخلاقی. جامعه اخلاقی جامعه‌ای است که افراد در آن می‌توانند رنج دیگری را تخیل کنند. این تخیل امکان توسعه نوعی حس همدردی با دیگران را فراهم ساخته و مقدمات وحدت میان افراد را باعث می‌شود. این وحدت، متکی به یک ایدئولوژی یا یک اندیشه قابل قبول نیست بلکه ریشه در نوعی نزدیکی احساس انسان‌ها دارد. اینکه افراد یک جامعه این توانایی را بدست بیاورند که دیگری را فارغ از تعلقات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی‌شان حس وتخیل کنند. این توانایی، امر زیبایی‌شناسانه جامعه است. جامعه اخلاقی جامعه‌ای است که می‌تواند «همدردی» کند و این همدردی نسبت به رنج دیگری را منوط و مشروط به هیچ اصل عقلانی یا متافیزیک نکند.

ادامهٔ این نوشته را بخوانید

فیروز، هیفا ، فرناز

سنگینی جنازه فرناز

 فیروز.ب مرد چهل و دوساله و پناهنده ایرانی، دهم مرداد، در شهر کایسری (قیصریه) ترکیه دختر ده ساله اش، فرناز، را با ضربه چاقو به قتل رساند. مادر خانواده،هیفا محمدعلی، به خبرنگار سایت روز در شرح این اتفاق چنین گفته است: « ساعت۱۲ ظهر آمد خانه و یکباره گیر داد که چرا غذا را روی زمین گذاشته‌ای، چرا سفره باز نکرده‌ای… داد و بیداد می‌کرد که دیدم همسایه دم در آمده. رفتم ببینم چه می‌خواهد که شوهرم با چاقو دنبالم آمد. او فریاد می‌زد که هم بچه را می‌کشم هم تو را. فرار کردم و خودم را به پلیس رساندم و درخواست کمک کردم. »

ادامهٔ این نوشته را بخوانید

چه باید کرد؟

هیچ کردن

 سه سال از جنبش سبز گذشته است. خیابان‌ها خالی شده و به گونه‌ای پیش از جنبش باز پر شده است. جنبش سبز در آستانه تبدیل شدن به «خاطره» است. وقتی چیزی خاطره می‌شود و به موزه می‌رود، یعنی در واقع منقرض شده است.

 سؤال تاریخی مهمی وجود دارد که همواره شنیده ایم: چه باید کرد؟

این سؤال را لنین در آستانه انقلاب پرسید. این سؤال را در آستانه فروکش کردن می‌پرسیم: چه باید کرد؟ پاسخ به این سؤال به راحتی ممکن نیست پس آنچه در پی می‌آید تنها بازکردن مسیرهایی است برای تأمل بیشتر.

ادامهٔ این نوشته را بخوانید

سیاست جمعیت

 سرشمارى وسیاست جمعیت

چند روز پیش با صدای زنگ مامورآمار ازخواب بیدار شدم. مامور آمار موسسه ای دولتی در خلال سوال هایش از من پرسید: قصد داری بچه دار بشوی یا نه؟ سوالش برایم چنان غیر منتظره بود که در پاسخ دادن مکث طولانی ای کردم. بالاخره گفتم : نمی دانم. مامور فوق ازمن خواست در صورت پیدا کردن پاسخ هرچه زودتر به او خبر بدهم!

سیاست با «جمعیت» پیوند خورده است. برای هر نوع حکمرانی، جمعیت واجد اهمیت فوق العاده ای است. حاکم، به اتاق خواب اتباعش بی تفاوت نیست. از سویی دیگر دانستن تعداد دقیق افراد و ویژگی های آماری آنها به سیاست های حکمرانی امکان عکس العمل مناسب را فراهم می سازد. نکته در اینجاست که آمارگیری ها محدود به آنچه بنظر می رسند، نیستند. اداره بدن ها و مدیریت حسابگرانه زندگی از خلال سیاست های جمعیتی که سرشماری های عمومی و منطقه ای یکی از اجزای آن است، توانست دولت ها را قادر سازد که بر تمامی وجوه زیستی اعضای جامعه تسلط یابند.

ادامهٔ این نوشته را بخوانید

روحانیت اسلام و عصرجديد

داستان یک افول

آیت الله ناصر مکارم شیرازی در جریان جلسه تفسیر موضوعی قرآن در قم  اشاره ای داشته است به بحران قیمت مرغ در ایران . وی گفته است: «در مورد مواد غذایی که وضع فوق العاده ای پیدا کرده شنیدیم به دستور رهبری عده ای از مجلسیان، دولتیان ودیگران نشسته اند فکری بکنند. و واقعا باید فکری شود که مردم در زحمت نباشند. مردم هم نباید خیلی اصرار داشته باشند در بعضی چیزها. به عنوان مثال ما می بینیم که عده زیادی درباره مثلا قیمت مرغ دارند فریاد می کشند. حالا اگر آدم مرغ نخورد چه می شود؟ …آسمان به زمین می آید، زمین به آسمان می رود؟ اکثریت قریب به اتفاق اطبا می گویند مواد گوشتی غذای مناسبی برای انسان نیست….»

ادامهٔ این نوشته را بخوانید

قطعه ای از زرتشت یا پاسخ دوم

من دوستارِ دلیرانم: اما شمشیرزنی بس نیست. باید دانست که را به شمشیر باید زد.
و چه بسا در خویشتن داری و بگذاشتن و بگذشتن دلیری بیشتری هست: از این راه می توان خود را برای دشمنی ارزنده تر نگاه داشت.
شما را تنها دشمنانی باید که از ایشان بیزار باشید، نه دشمنانی که خوارشان شمارید. باید از دشمن خویش بر خویش ببالید: من روزی چنین آموزاندم.
دوستان، شما می باید خود را برای دشمنانی ارزنده تر نگاه دارید. ازین رو می باید بسیاری را بگذارید و از کنارشان بگذرید.

چنین گفت زرتشت، نیچه

پاسخ

پاسخی به نوشته

امین بزرگیان: پژوهشگراجتماعی یا سارق ادبی حرفه ای؟

(این پاسخ مدام به روز می شود)

چرا نقد برای ما کاری به غایت ناممکن است؟ پاسخ  به این سوال بی شک کمک خواهد کرد تا برای معضلی دیگر نیز راه هایی برای اندیشیدن پیدا کنیم: نقد ناپذیری. لازمه نقد نویسی اولا جدا کردن اثر از شخصیت نویسنده و دوما بیرون آمدن از دوگانه دینی فرشته- هیولا یا گناه کار- منزه است. کاری که این دوگانه انجام می دهد قطب بندی دیگران بر اساس کلیت هایی است که به کار تقسیم بندی آدمها در بهشت یا جهنم می آید. نقد منتج ازاین قطب بندی به تخریب نه متن مورد انتقاد که به تخریب نویسنده متن میل پیدا می کند. دستاویزش برداشت هایی از خاطرات و خطرات شخص نویسنده می شود که فی الفور عکس العمل دیگرانی که چنین برداشت هایی را ندارند بر می انگیزاند و متنی که قرار بود با نقدش به اصلاح وضعیت موجود بینجامد را به ضد خود یعنی تخریب حداقل پیوندها ودستاوردهای مشترک نقد تبدیل می کند. مشکل اینجاست که نقد غیر درونماندگار چیزهایی را مورد استفاده قرار می دهد که بتواند به کارهیولا سازی بیاید. این هیولا سازی مکانیزم پیچیده ای است برای منزه کردن خود. عکس العملی است به شرایط و موقعیت های دیگری که ناقد در آنها به هیولا تبدیل شده است. برای همین است که زبان هجومی و تخریبگر به کار گرفته می شود. کسی که از این زبان بهره می گیرد کسی است که خود در موقعیتی دیگر با همین زبان، هیولا شده است و حال برای منزه کردن خود، هیولا و گنهکار می سازد.

ادامهٔ این نوشته را بخوانید

میراث ماندگارحزب توده

بی – آدابی نقد

پیش از نوشتن در فضای مجازی تا به این اندازه معضل نقد برایم جدی نشده بود. اینکه چرا کامنت هایی که به هدف نقد کردن متن نوشته می شوند درنهایت به اتهاماتی به نویسنده منتهی می شوند. شکی در این نیست که بهترین مواجهه با یک متن یافتن نقص ها وسوء فهم های موجود در آن است. اما مساله اینجاست که در طی چه فرایندی نقد به چیزی ضد خود تبدیل شده و امکان مفاهمه و شناخت را به کلی از میان بر می دارد. تخریب «دیگری» در متن ها وگفته ها تصویر بسیار آشنایی برای ماست. متن هایی انباشته از توهین، جدل‌دوستی، بد دهنی، روانکاوی نویسنده، عصبیت و تکه‌پرانی‌های فرساینده، آلودگی به دعوی‌های شبه‌ایمانی و شبه‌علمی و بسیاری چیزهایی که در واقع هیچ جایی برای نقد باقی نمی گذارند. این اتفاق چنان عمومی است که پیدا کردن مستثنا را کار سختی کرده است. نوشته های سیدجوادطباطبایی درباره سروش و آجودانی و میرسپاسی و خیلی های دیگر، نوشته های ابراهیم گلستان و جلال آل احمد و براهنی وشاملو و دوستدارو بسیاری از بزرگان فرهنگی درباره مخالفانشان، نوشته های عبدالکریم سروش درباره سیدجوادطباطبایی و خیلی های دیگر و…. این لیست را می توان تا ساعت ها ادامه داد و با مثال های مختلف گستردگی آن را در بین نویسندگان هنری، سیاسی، ورزشی، فیزیک، شیمی و حتی کتاب های کنکور و همه جا نشان داد. شاید کمترین گرد این بلبشو دامن آدم های معمولی کوچه و بازار رابگیرد. سوالی جدی مطرح است: زشت ترین گفتار روزانه چگونه به ساحت روشنفکری نفوذ کرد آنهم در مقام نقد ونقادی؟ به سبب فراگیری این پدیده (معضل نقد) وتبدیل به مساله ای جمعی مترصد این باید شد که در کنکاشی تاریخی ریشه های این چرخش در معنا و فرم نقد را درک کنیم.

ادامهٔ این نوشته را بخوانید

نارسیسیسم روحانیت

در یکی از سایت ها جمله ای دیدم به نقل از آیت الله فاضل لنکرانی، یکی از مراجع تقلید، که : «من پنجاه سال است دارم اسلام می خوانم، بگذار خلاصه اش را برایت بگویم: واجباتت را انجام بده، به جای مستحبات تا می توانی به کار مردم برس وکار مردم را راه بینداز. اگر قیامت کسی از تو سوال کرد بگو فاضل گفته است.»

به غیر از توصیه انسانی وی برای کمک به مردم، نکته جالب توجه اینجاست که:» بگویید فاضل گفته است». این عبارت یعنی نام من برای خدا کفایت می کند. در واقع من واسطه ای هستم بین شما وخدا. وچنان در پیش او معتبرم که کار شما را کفایت می کند. در بهترین حالت این عبارت به این معناست که من مطمئنم که سخنم حقیقت به آن معنایی است که خدا در نظر دارد. این خودشیفتگی حاد، آن توصیه انسانی را مخدوش می کند، زیرا که بی شک خواستگاه مهم است.

  بسیاری از ما خودشیفتگی روحانیون را تجربه کرده ایم. دراینجا منظورم از روحانیت به مثابه گروه حاکم سیاسی نیست. اشاره ام به روحانیون، بدون هیچ پسوند هویتی یا طبقاتی دیگری است.

ادامهٔ این نوشته را بخوانید