بحثی درباره‌ی شر و مسئولیت فاجعه‌زدگان

نقدی بر درک عمومی از مرگ آیلان

غرق شدن کودک سوری و انتشار تصاویری از جنازه‌ی او بر ساحل دریا سوالی را بعد از گذشت این همه مدت از آن حادثه‌ی دلخراش برای ما باقی گذاشته است که در کنار تمام عوامل موثر در اینگونه فجایع، آیا والدین کودک به سبب انتخاب غلط‌شان در برابر این مرگ مسوول نیستند؟ یا سوالی بزرگ‌تر، شهروندان سوریه و عراق و ایران و عربستان در وضعیتی که امروز خاورمیانه با آن دست به گریبان است – از داعش گرفته تا حکومت‌های توتالیتر¬- به سبب انتخاب‌های‌شان مسوول نیستند؟ کشورهای قدرتمند غربی و دولت‌های حاکم بر خاورمیانه تا چه حد مسوول مرگ کودکان و انسان‌های بی‌گناه هستند؟ مساله‌ی جبر و اختیار به عنوان یکی از مهم‌ترین سوالات و مباحث تاریخی بشر این بار در قامت شر خود را به ما می‌نمایاند. نسبت بشر و ما در برابر شر موجود چه نسبتی است؟ داعش از انتخاب‌های ما سربرآورده یا جبری تاریخی و بیرون از قدرت ما است.

aylan-kordi-suria-photokade-1

یک:
معمول است که در برابر انتقاد از سلایق هنری، سیاسی و اجتماعی و حتی سبک و سیاق زیست اخلاقی با این پاسخ روبه‌رو شویم که «این انتخاب من است». در واقع حق انتخاب آزاد از جمله محوری‌ترین ایدئولوژی‌های عصر ماست. برخلاف خاستگاه رایج در بحث‌های انتقادی درباره‌ی شیوه‌های مصرفی انتخاب و آزادی عمل که به سمت ‌و سوی نگرش‌های مارکسیستی و چپ گرایش دارد، در این نوشتار کوتاه بد نیست شیوه‌ای معکوس را طی کنیم و از یکی از مهم‌ترین فیلسوفان لیبرال تاریخ، هگل، بهره بگیریم.
هگل در سپیده‌دمان زایش سرمایه‌داری و در حوالی انقلاب بزرگ فرانسه در بند ۱۱۹ کتاب «فلسفه حق» نوشت: «آنچه انگلیسی‌ها نامش را آسایش گذاشته‌اند، پایان‌نیافتنی و محدودنکردنی است. می‌توان آشکار کرد که آنچه در هر مرحله آن را آسایش تصور می‌کنید ناراحتی است. و این کشف‌ها هرگز خاتمه نمی‌یابد. بنابراین نیاز به آسایش بیشتر به یک‌باره در فرد به‌ وجود نمی‌آید، بلکه افرادی که امیدوارند از تولید آن سود ببرند آن را به شما القا می‌کنند.»
آزادی عمل در معنای مرسوم‌اش این است که من بتوانم هر آنچه می‌خواهم انتخاب کنم و انجام دهم. هرچند اهمیت آزادی در این معنا اصلا قابل اغماض نیست و بشر چه بسیار تلاش‌ها کرده که به این دستاورد نایل شود اما هگل شاید اولین متفکر برجسته‌ی تاریخ بود که با وجود اذعان به اهمیت آنچه او آزادی انتزاعی و صوری می‌نامد، این پرسش را پیش کشید که این انتخاب و ترجیح از کجا می‌آید؟ از نظر او متفکران لیبرالی همچون آدام اسمیت و ریکاردو به سبب تقلیل معنای آزادی به یک مکانیزم ساده شده‌ی انتخاب، قابل سرزنش‌اند:
«اگر بشنویم که بگویند آزادی بنا به تعریف یعنی توان این‌که آنچه دل‌مان می‌خواهد بکنیم، چنین اندیشه‌ای را فقط می‌توان حمل بر ناپختگی تام فکری کرد، زیرا حاوی کوچک‌ترین تصوری از آزادی اراده، از حق و از زندگی اخلاقی نیست.» از نظر هگل تعریف آزادی به انتخاب آزاد، فهمی صوری و ناقص از آزادی است. باید تحقیق کرد و پرسید که این انتخاب از کجا می‌آید؟ چگونه و چرا؟ به محض آغاز این پرسش‌گری، امر اجتماعی و سیاسی و فرهنگی بازکشف می‌شود. در حقیقت، آنچه به انتخاب‌ها شکل می‌دهد، چیستی جامعه، فرهنگ و قدرت سیاسی و در مجموع روح عصر است؛ پس این ادعا که «من خودم انتخاب کرده‌ام»، اگر نگوییم که ارجاعی سراسر غلط به «خود» دارد بلکه می‌توانیم بگوییم این خود، بیشتر یک محصول است تا تولید‌کننده.
انتخاب‌ها کاملا محصول آزادی عمل فرد نیستند بلکه نوع آموزش و پرورش، نوع محیط خانوادگی، اجتماعی و سیاسی و البته نوع ارزش‌ها ما را به سمت برگزیدنشان سوق می‌دهد. برای همین است که هگل هوشمندانه در ابتدای پدیداری جامعه‌ی مصرفی مدرن از ما می‌خواهد که خام‌دستانه انتخاب‌های‌مان را به آزادی‌ فردی منوط نکرده و در جستجوی نیروهایی باشیم که اولا این انتخاب‌ها را می‌سازند و دوما از این انتخاب‌ها منتفع می‌شوند.
باید گفت که این پرسش‌گری خصلتی سراسری دارد و تنها به گروهی خاص محدود نمی‌شود. اویی که مخالفت با نظام مصرفی و سرمایه‌داری را هم به عنوان یک مسیر فکری و زیستی برگزیده نیز باید این سوال را از خود بپرسد که چه عواملی این راه را بر من گشوده ‌است؟ به پاسخ نیچه فکر کند که گفته است یا «عقده» یا حس «عذاب وجدان شبه دینی» از ثروتمند بودن خودش یا خانواده‌ا‌ش فرد را به نقد طبقات برگزیده‌ی اقتصادی و سیاسی می‌کشد. در هرحال این چشم‌انداز بزرگ‌تر از آن ا‌ست که بخواهد مصادره شود.

دو:
در عصری که همه چیز از جمله هنر به کالازدگی درغلطیده و بازاری شده و ما را به مصرف‌کنندگانی رام تبدیل کرده‌است، سخن گفتن از انتخاب فردی و آزادی عمل، بیشتر یک نوع ساده‌سازی است. اما هگل پیش‌تر تقلیل معنای آزادی به انتخاب فردی را مورد انتقاد قرار داده ‌بود. از نظر وی این انحراف بزرگ در معنای لیبرالیسم از تفسیر نظام اقتصادی لیبرال در بین متفکران انگلیسی آغاز شد؛ اندیشه‌‌ای که معتقد است مبنای اقتصاد باید تنها اصالت بخشیدن به ترجیحات فردی باشد و این‌که هیچ انتخاب و ترجیحی بر دیگری رجحان ندارد. می‌خواهد القا کند که هیچ نظام ارزشی‌‌ جز انتخاب فرد بر این مناسبات حاکم نیست. این در حالی است که عدم مداخله‌ی دولت در بازار به معنای آزاد دانستن هر انتخابی نیست.
هرچند بخش بزرگی از پیشرفت حیات بشر منوط به این نوع آزادسازی بوده است اما به سبب ناکافی بودن، این فهم از آزادی به بی‌عدالتی‌های فراگیر و نوین انجامیده است. ابتدا درک این نکته ساده است که ترجیحات بر اساس نظام‌های پیچیده‌ای از گفتار که به آن‌ها «تبلیغات» می‌گوییم ساخته می‌شوند. در مدرنیته متاخر تنها این نیازها نیستند که باعث تولید کالاها می‌شوند بلکه کالاها هستند که نیاز به آن‌ها را تولید می‌کنند. برای همین است که با هربار رفتن به فروشگاه‌های خرید احساس نیاز بیشتری می‌کنیم و نه رفع نیاز. ایده‌ی درخشان ژان بودریار که انسان جدید نیاز به خود خرید، به‌ ماهو خرید، پیدا کرده ‌‌است و نه نیاز به کالای مصرفی، ناظر بر شدت گرفتن همین وضعیت است. برای همین مبنای انتخاب یا ترجیحات و چرایی آن‌ها بسیار مهم است.
دوما این ادعا که هیچ نوع ارزش داوری در اقتصاد لیبرال وجود ندارد، صحت و سقمی ندارد. اقتصاد لیبرال نیز برخلاف ادعایش انباشته از ایدئولوژی‌هاست؛ مثلا «آزادی انتخاب فردی بر همه چیز مقدم است»، نیز یک ارزش داوری تام و فراگیر است. این‌که هیچ انتخابی بر انتخاب دیگر ارجح نیست چون در واقع به نفع گروهی خاص محقق می‌شود، در طول تاریخ، واجد خصلت ایدئولوژیک بوده است و نه آزاد‌سازی. به بیان دیگر عمل بر اساس انتخاب فردی، نوعی فریبنده از ارزش داوری‌هاست که خود را پشت ارزش‌های اومانیستی پنهان کرده در حالی که به واقع دیدیم که انتخاب آزادانه، تقریبا ناممکن است. به تعبیر پیتر سینگر، هگل هیچ‌گاه از آنچه نیازها و خواست‌های ما را شکل می‌هد، یعنی جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنیم، غافل نمی‌شود؛ جامعه‌ای که به نوبه‌ی خود در مرحله‌ای از فرآیند تاریخ است. بنابراین از نظر وی آزادی انتزاعی، یعنی آزادی این‌که به دلخواه عمل می‌کنیم، در واقع آزادی کشانده شدن به این سو و آن سوی به وسیله‌ی نیروهای اجتماعی و تاریخی زمانه است و نه آزادی درونی و پایدار.

سه:
اما سوال مهم این است که آزادی به معنای بنیادین‌اش چه زمانی محقق می‌شود؟ چه زمانی ما می‌توانیم از معنای صوری و انتزاعی آزادی به معنای انضمامی آن دست پیدا کنیم؟ در این‌جا هگل همچون کانت، این مساله را پیش می‌کشد که آزادی کامل در «کلیت» یا به تعبیر کانت در «امر مطلق» تحقق می‌یابد. کلیت در این‌جا اشاره‌ای است به وجدان درونی و مسوولیت که اسیر زمانه و جامعه نیست. آزادی‌ای که بتواند بیرون از قیدهای اجتماعی معنا یابد. از نظر هگل آزادی حقیقی چیزی نیست جز انجام آنچه که فرد وجدانا خود را مکلف به انجام آن می‌داند نه انتخابی سراسر وابسته به محیط.
یکی از مهم‌ترین اشتباهات در فهم معنای آزادی قرار دادن این مفهوم در برابر و متضاد با «تکلیف» است. اگر تکلیف را پیروی از وجدان خویش بدانیم، آزادی چیزی نیست جز انجام تکالیف یا پذیرفتن درونی مسوولیت. از نظر هگل تا وقتی که ما بر اساس علایق مقید به امر اجتماعی، عمل و انتخاب می‌کنیم، آزاد نیستیم. آزادی یعنی آزادی وجدان؛ و آزادی وجدان یعنی گشودن راه‌هایی فراسوی محدودیت‌ها و تضییقات جامعه، فراسوی مکانیزم‌هایی که ما را به سمت انتخاب‌هایی ویژه سوق می‌دهد. رهایی از سائقه‌ها و عمل به تکلیف برای خود تکلیف و به نفع سعادت خویشتن در یک جامعه‌ی اندام‌وار در نزد هگل معنای آزادی است. به زبان میشل فوکو بازشناختن خود به عنوان سوژه، و کنش‌گری بهنگام با وجود ساختارهای مسلط بر حیات اجتماعی، معنای اصیل آزادی و تحقق سیاست است. آزادی‌ای که از رهگذر حس مسوولیت محقق می‌شود.

چهار:
آیا والدین آیلان انتخابی آزادانه برای ماندن و رفتن داشتند؟ روشن است که نه. افسانه است اگر فکر کنیم پدر، رفتن با قایق را آزادانه انتخاب کرده‌ است. او با هیچ انتخاب آزادانه‌‌ای در آن موقعیت روبه‌رو نبوده است. بی‌شک نباید توهم‌های نهادینه شده‌‌مان در زندگی روزمره بر سر انتخاب‌های آزادانه را به موقعیت او سرایت دهیم. ما به طور مطلق در انتخاب‌هایمان‌ آزاد نیستیم. سلیقه‌های ما همچون راه‌ دریایی آیلان و خانواده‌اش است. موج‌ها به این‌سو و آن سو می‌برندمان و صخره‌های ابتذال، پوچی و بی‌معنایی در کمین‌اند. قایق در شرف غرق شدن و مرگ‌ِ جان‌های آزاد است. ساکنان قلمرو شر، فاقد آزادی عمل و اختیاراند. اساسا شر به سبب همین به زنجیر کشیدن انتخاب است که شر است. وضعیت امکان انتخاب آزادانه را منتفی کرده و هر تصمیمی، هر نامی داشته باشد آن را نمی‌توان به طور مطلق انتخاب نامید.
اگر پدر آیلان در انتخاب‌اش آزاد نبوده به این معناست که او مسوولیتی در این واقعه ندارد؟ ما ساکنان خاورمیانه چه نسبتی با شر داریم، با داعش؟ فقط قربانی‌ایم؟ اگر سیاست‌های بیگانه‌ساز دولت مدرن غربی و گتوهای غیرانسانی پناهندگی از استرالیا تا مجارستان گسترده شده و افراد در خاورمیانه در دست فجیع‌ترین توحش‌ها در قامت داعش و احمقانه‌ترین شکل‌های حکومت‌گری حاکمان‌شان اسیر‌اند آیا آزادی‌شان غیرممکن است؟ نوع پاسخ به این سوال قطعا نقطه‌ی عطف یک جامعه است. این‌جاست که شوپنهاور اهمیت می‌یابد. انسان با وجود آنچه در انتخاب‌هایش موثر است، با اراده‌اش شناخته می‌شود. وضعیت خاورمیانه هر اندازه که محصول فقدان قدرت انتخاب و اختیار است، از فقدان نوعی اراده‌ی فردی و جمعی برای خیر جمعی نیز متاثر است. تنها اراده‌ی موجود، اراده‌ای است که در شر نمایان می‌شود. داعش، تنها نماد اراده و میل به خواستن در خاورمیانه است. راه‌حل این اراده‌ی معطوف به شر، اراده‌ای قوی‌تر است. این اراده منوط به تقویت آزادی بنیادین است: تکلیف و احساس مسوولیت.
لحظه‌ی آغاز رهایی در خاورمیانه لحظه‌ی پذیرش مسوولیت نکبت موجود توسط خود شهروندان همین منطقه است. لحظه‌ی بازشناختن خود و درگیر ساختن وجدان در پاسخ به این سوال که آیا من به تکلیف‌ام نسبت به زندگی خودم و جامعه‌‌ام عمل کرده‌ام؟ لحظه‌ی واقعی ساخته شدن شهروند آزاد همین‌جاست. آیا آزادی، عمل به فراسوی آن چیزهایی نیست که عوامل اجتماعی و تاریخی ما را به سمت آن‌ها سوق می‌دهند؟ آیا آزادی بیرون آمدن از آن چیزی نیست که واقعیت بر ما تحمیل کرده است؟
روشنفکران به درستی نشان داده‌اند که سرمایه‌داری غربی و سیاست‌های نوین امپریالیستی بنیان اصلی سازنده‌ی شر در منطقه‌ی خاورمیانه بوده‌اند. هگل به آن‌ها می‌گوید برای بیرون آمدن از این وضعیت، آگاهی از این واقعیت کفایت نمی‌کند، آزادی وجدان شهروندان را باید تامین کرد. باید از تکلیف و وظیفه در این شرایط سخن گفت و از همه مهم‌تر از مسوولیت خود افراد در برابر امر جمعی. و شوپنهاور فقدان اراده را در ساخته شدن این شرایط متذکر خواهد شد. او به طعنه خواهد گفت آیا از بین شما جز شرورهایتان کس دیگری اراده دارد؟
چهره‌ی سهمگین آیلان باید برای ما بیش از هرچیز یادآور فرهنگ راحت‌طلبی، گریز از آزادی، بردگی اختیاری و از همه سهمگین‌تر بی‌مسوولیتی‌های تاریخی نسبت به شر باشد. فرهنگی که فقط قربانی شدن را می‌تواند به درخشان‌ترین شکل ممکن اجرا کند.

*منتشره در مجله تابلو

2 پاسخ به “بحثی درباره‌ی شر و مسئولیت فاجعه‌زدگان

  1. Marzi (@marzighs) 17/10/2017 در 05:48

    درست در ضمن این دغدغه که صرف آگاهی بدون عمل مسئولانه و تکلیف پذیری در هر دو بعد فردی و جمعی تغییری در وضعیت اسف بار ایجاد نمیکند، این موضوع مطرح می شود که برای این خیزش دیالکتیکی چه مقتضیاتی لازم است. وقتی هانا آرنت از افراد بیگانه شده و جامعه متفرق -atomisiert- در یه ساختار توتالیتر صحبت میکنه که در اون نه حزبی هست نه امکان فعالیت سیاسی اجتماعی، چطور میشه از این دور باطل بیرون زد؟ به قطع این دغدغه رهایی برای اگاهان بیشماری وجود دارد اما در عین حال این سوال مطرح می شود که: از طرفی بخش نااگاه جامعه باید به روشی به اگاهی رهایی بخش دست پیدا کنند اما این اگاهی همچنان باید از یک چالش منطقی درونی برخواسته بشه تا برای افراد ارزش باشه و نه «اگاهی فرمایشی»، از طرف دیگر ساختارهای «بدیهی شده» اجتماع و سیستم های حاکم هر جرقه ای را در نطفه خفه میکنند. به طوری که به زبان اورول-ی خود سیستم های توتالیتر از همان گفتمان هایی استفاده میکنند که مخالفان آنها. و در این میان سیستم توتالیتر با در دست داشتن رسانه و قدرت تلقین -indoctrination- گفتمان آگاهی دهنده را به پروپاگاندا تغییر میدهد که در طی زمان باعث دلزدگی افراد جامعه ازگفتمان دستمالی شده فضیلتهای ‹اگاهی’، ‹ازادی و تکلیف›
    می شود…

بیان دیدگاه