فیلم «چهار ماه و سه هفته و دو روز» از کریستین مونگیو، برنده نخل طلای سال ۲۰۰۷ کن در آخرین روزهای حکومت چائوشسکو در رومانی میگذرد. دو دوست در پی باردار شدن یکی از آنها از ترس خانوادهشان مجبور میشوند با سختیهای زیاد به خاطر ممنوع بودن سقط جنین در نظام کمونیستی چائوشسکو، مردی را به هتلی در شهر بکشانند تا بچه را سقط کند. مرد به این شرط میپذیرد این کار را انجام دهد که با هر دو دختر رابطه جنسی داشته باشد. دخترها مجبور میشوند تن داده و سختیهای بسیاری را متحمل بشوند تا از شر چیزی ناخواسته و خطراتش در امان باشند. فیلم در پس زمینه داستان سر راستش، ترسهای یک جامعه را از قوانین خودش نشان میدهد. مونگیو بطوری درخشان نشان میدهد که چگونه همدستی قوانین نظام سیاسی و قوانین اجتماعی انسان را تحقیر و درهم شکسته میکند. در سکانسهای پایانی، دوست فداکار دختر باردار، جنین را در سطل زباله آپارتمانی پنهان میکند، اما گویی این دفع فردی، او را از ترسهایش نمیتواند رها کند، دقیقا بخاطر چیزی که لانگ شات نهایی فیلم میخواهد نشان دهد: تنها بودن دخترها و تلاش شخصی و کم اثرشان.
جنبش سبز، شورش جامعه برعلیه مناسباتی بود که خود درساختناش شریک بود. در کنار بسیار عوامل موثر در «واقعه احمدینژاد» که محصول سالها سیاستورزی هیأت حاکمه بود، از یک زاویه خشم بروز یافته ما از احمدینژاد در سال ۸۸ در واقع خشمی علیه جهل جمعی و رفتارهای خودمان در سال ۸۴ بود.
کنش عمومی جمعی را نمیتوان به مفاهیم ذهنی و استعلاییای مثل آزادی و دموکراسی و عدالت فروکاست. اینکه ۸۸ جنبشی برای دموکراسی بود چیز زیادی را توضیح نمیدهد. این مفاهیم تنها نامهایی برای بیان نارساییهای واقعاً موجود در اعماق زندگیهای فردی و جمعیاند. به همین معنا در شادیهای جمعی از توافق هستهای یا انتخابات اخیر ریاست جمهوری و مجلس، پیش کشیدن ترمهای سیاسی چیززیادی را توضیح نمیدهد و یا بهتر است بگوییم ناکافی است. سوالی که میباید به دنبال پاسخاش رفت این است که چه فقدانی در حیات ذهنی و مادی جامعه ایران را نتایج حاصله جبران کرد و باعث شادی و کنش جمعی شد؟ بهبود وضعیت اقتصادی و سیاسی وشایعات شکلگرفته حولحوش آن را اگر کنار بگذاریم، احساس کرامت ملی و جمعی، و جبران حس تحقیر و خارشدگی جمعی -آنگونه که تیم احمدینژاد آن را به وجود آورده بود- از جمله مهمترین دلایل ذهنی بود؛ همچون پیروزی تیم والیبال دربرابر تیمهای صاحبنام. تصویر ظریف و رییس جمهور میانهرو در رسانههای غربی چیزی را در روان جمعی ما ترشح میکند که حتی تحریک کنندهتر و ملموستر از دستاوردهای اقتصادیِ وعده داده شده، است.
در واقع یکی از مهمترین جذابیتهای توافق در مذاکرات هستهای برای طبقه متوسط ایران نوعی ارضای جمعی از حس کرامت در جهان و در دید دیگران بودهاست.
اگر به یاد بیاوریم، در دوران خاتمی نیز چنین اتفاقی در سعدآباد افتاد اما آنچه از دل آن دولت درآمد، پدیدهای همچون احمدینژادیسم بود. با وجود تغییر چهره ایران در افکار عمومی جهانی در سالهای آغازین دولت خاتمی، صفهای طویل طبقه متوسط در روز انتخابات سال۸۴ و به نفع احمدی نژاد را نباید فراموش کرد. آنچه دولت خاتمی را به احمدینژاد رساند همواره در کمین است. موارد متعددی را میتوان در دلایل آن واقعه به یاد آورد؛ اما شاید موردی که بسیار بهکار این روزهایمان میآید، تقلیل سیاست به « مدیریت» و در نهایت مدیران بود. شور دوم خرداد در همدستی دولت جدید و رای دهندگان به افرادی در چهره فرشتههای نجاتی تبدیل شد که آنوقت هم نامهایی چون امیرکبیر را یدک میکشیدند؛ نوعی تنبلی جمعی و البته تئوریسایز شده که میگفت افرادی «سعادت» را در نهادهای دولتی برای ما محقق میسازند. این پروژه که به جای اتکا بر مردم و جامعه مدنی در سیاست، به دنبال شکوه یک چهره آخرالزمانی یا رأی بیار است، در نهایت راهی جز شکست و افسردگی جمعی در نظامهای سیاسی غیردموکراتیک برای همگان به بار نمیآورد. نامگذاری افراد موفق در سیاست به امیرکبیر و مصدق، راوی سرنوشت آنها در بعدازظهر خلوت ۲۸ مرداد نیز باید باشد.
احمدینژاد محصول نیهیلیسم برآمده از یک میل تحقق نایافته در به ابتذال بردن سیاست در دوران خاتمی بود. خطر ۸۴ همچنان زنده است.
سیاست را بطور جد باید هم در ساحت پلمیک (جدلی) و هم پراتیک (عملی) پیگیری کرد. برای بهبود محیط زندگی و زیستیمان، اخلاقیات جمعیمان، نهادها و غیره و نیز خود همین دولت، راهی نیست جز ساختن گروهها و تشکیلات واقعی و رواج گفتار انتقادی نسبت به اجزای مختلف و متنوع زندگی جمعی. برای بهبود وضعیت یا همان سیاست به معنای واقعیاش چسبندگی به سینه دولت و کارگزارانش بعد از انتخابات راه خطرناکی است. امید به دولت را باید قطع کرد. به هیچ دولتی نمیتوان امید بست. فضای انتخاب وزرا و رای اعتماد گرفتن آنها از مجلس و سرمایهگذاری افکار عمومی بر کاندیداهای وزارت، و خزیدن جمعیِ مجدد به زیر چتر گفتمان دموکراسیِ نمایندگی – چیزی که از اساس نمیتواند به تحقق خواست مردم بینجامد چه برسد به شکل محدود و کنترل شده آن در ساختار سیاسی ایران- در جبین خود یادآور خطای جامعه و روشنفکران در نیمه اول دهه هشتاد بود.
کیفیت پایین نمایندگان مجلس در جریان رای اعتماد گرفتن وزرا را همگان بطور مستقیم مشاهده کردند. قطعا هر امیدی به این مجموعه بستن، واهی و ملالآور است. هشتاد و هشت، حمله به این ایده بود که اصلاحطلبی و کنش سیاسی تنها از طریق سیاست نمایندگی ممکن است. باید بدانیم که هر نظام سیاسیای که شکلهایی از انقیاد را بر جامعه حاکم میکند به میزانی که اصلاح میشود، نابود میشود و این اصلیترین دلیل مقاومتش در برابر اصلاحات سیاسی است. این مقاومت تنها با فشار جامعه مدنی شکسته میشود.
دوست داشتن در حال بارگذاری...