عاشورا و امر حاکم

یک:

تنها كسانى كه تجربه ديسكو هاى بزرگ غرب را دارند، حس اينها را می‌فهمند.
در نظام تكنيكالِ دينى، كاباره و ديسكو از بين نمى‌رود، تنها از شكلى به شكل ديگرى در مى‌آيد. در اين ميان بى‌دين‌ترين‌ها و سكولارترين‌ها بى‌نصيب مى‌مانند. دين در اين ساختار، پروژه حذف آدم‌هاى واقعى از فضاها و امكانات و فرصت‌ها و حتى خود زندگى است و نه لزوماً پروژه حذف فرم‌ها و يا حتى محتواهاى مرسوم مثل رقص و تخليه انرژى. اين ايده قابل توجه كه ايدئولوژى در موقعيت ثبات يافته، مكانيزم حذف آدم‌هاست و نه فقط ايده‌ها، نكته‌اى قابل لمس براى بسيارى از ماست.
مسأله اصلى، ادغام نوعى ديسكو در حكومت دينى به اسم هيأت و همزمان، حذف ديسكو به اسم خانه فساد براى سكولارهاست. دوستى به شوخى مى‌گفت سكولارها در ايران، ديندارترين‌هايند.

در این وضعیت است که شکل تازه‌ای از عزاداری محرم شکل گرفته که آمیخته با فرهنگ مصرفی و لاکچری طبقه خرده بورژوای متوسط است؛ کسانی که راه پیشتر گفته شده را از جهتی دیگر طی کرده‌اند. در سال‌های اخیر نه تنها مناسک محرم که خود مفهوم محرم و عاشورا نیز در فرهنگ لاکچری، با آداب و زبان ویژه‌اش، فروغلطیده است. اگر محرم در نگاه رسمی کشته شدن امام معصوم توسط دشمنانش است و در نگاه سیاسی، مبارزه با نظام ظالم، در فرهنگ لاکچری، نوعی تفنن دسته جمعی و جشنی همگانی است همچون حراج‌ها. این تفسیر متفاوت و تازه – که در پیوند با مناسبات مصرفی جهانی است- درباره عاشورا فقط محدود به مناسک نمانده و نسبت به محتوای آن بی‌تفاوت نیست. حسین و واقعه کربلا مثل هرچیز دیگری در این فرهنگ، قصه‌ای است قابل مصرف و خنثی که پر از جذابیت‌های تصویری است بدون اینکه بخواهد معنایی پایدار داشته باشد. محرم امروزه متکی به نظام رایج نشانه‌ها و معناهای روزمره است که انگار شاهدی در تاریخ پیدا کرده است و نه برعکس. این ماییم که به درون تاریخ رفته‌ایم و حسین را معنا کرده‌ایم و به او معنا داده‌ایم، نه اینکه اسطوره به زندگی ما معنا دهد یا «چراغ هدایت» باشد. این قدرت فوق‌العاده بورژوازی در هضم همه چیز و کنترل فرم‌ها، مناسک و معناهاست.

دو:

نوشتن درباره عاشورا كار به غايت بغرنجى است. نه از بابت احترام به مقدسات، كه چنين چيزى تنها براى معتقدين معنادار است، بلكه به اين معنا كه نوشتن درباره آن تنها در يك نزاع سياسى معنا بخش است و هرنوشته‌اى در محدوده الهيات سياسى بغرنج است. نزاع حسين و يزيد چه آنكه براى عدالت و آزادگى بدانيمش و چه بر سر قدرت، نزاعى سياسى بود. جدا كردن عاشورا از امرسياسىِ خوابيده در آن مثل جدا كردنِ درخت از زمين است؛ الوار می‌شود و هرآنچيزى مى‌تواند باشد جز درخت.

علت اصلى آنچه زنده ماندن عاشورا از آن تعبير مى‌شود، ماندگارى هميشگى وضعيت دوگانه حاكمان و محكومان است. حسين بن على و يزيدبن معاويه، فارغ از صحت وسقم تاريخى‌اش، نمايندگان محكومين و حاكمان‌اند. اين تراژدى-اسطوره شيعيان خالق توانى در درون مردمى‌ترين لايه‌هاى جامعه جهت «نه» گفتن به وضعيت است. اين توان از اولين عاشوراى پس از٥٧ تا عاشوراى ٨٨ به همه جاى تاريخ و جهان از بنى‌عباس گرفته تا كارتر و بوش برده شد تا از سيبل اصلى خود، يعنى حاكم وقت، منحرف شود. اين فرايند اخته كردن عاشورا با مكانيزم‌هايى بسيار پيچيده‌تر از تمامى مكانيزم‌هاى سركوب، صورت بندى شد. كانون نويسندگان و بهايی‌ها و سكولارها و مخالفين و حتى مراجع تقليد را مى‌شد با دستگاه زور، سركوب كرد، اما حذف عاشورا ممكن نبود. يادمان باشد كه هر آنچه را دولت نتواند حذف كند، از آن «وسايل»خواهد ساخت. خود حذف نشدنى‌ها به وسايلِ سركوب هدف‌دار تبديل مى‌شوند. مثل اتفاقى كه بر سر»حقوق بشر» افتاده است. خودش تبديل به ابزارى براى غيربشرى‌ترين كنش‌ها مثل جنگ شده است. پس نياز به دستگاه‌هاى هژمونيك و تبليغاتى بود كه آنتاگونيسم موجود در عاشورا را به اشكال فانتزى، بی‌خطر و نيهيليستى تبديل كند. يكى از مهمترين مكانيزم‌ها پيوند زدن عاشورا به يك نوع مناسك آيينى فرمال و تجملاتى بود.

سيستم نمى‌توانست تعابيرى كه از عاشورا پيش از بهمن ٥٧ وجود داشت را تداوم دهد. حسين زمان پيروز شده بود و هر نوع تصوير سياسى از حسين بن على، حسين زمان را در معرض يزيدبودگى قرار مى‌داد. در سالهاى اوليه بسيارى از هنرمندان انقلابى در گروه‌هاى مختلف هنرى دست به كار شدند و فرهنگ عاشورايی را همراستا با وضع جديد توليد كردند. جنگ هم به آنها در ارائه تصويرى انضمامى از حسين و يزيد زمان كمك كرد. هرچه ماشين سركوب پيشتر آمد، دست وبال سيستم از متفكرين و هنرمندان خالى شد. طبيعى است در نظامى كه رحيم پورازغدى جاى سروش و سلحشور جاى مخملباف را گرفته باشد، مناسك و فرهنگ عاشورا به هيأت- ديسكوها تقليل پيدا مى‌كند.
معناى دولتى بودنِ هيأت- ديسكوها اين نيست كه آنها براى ايجاد شدن از كسى بنام سلطان فرمان مى‌برند بلكه بدان معنى است كه آنها از بحرانى شدن عاشورا براى سلطان جلوگيرى مى‌كنند. محتواى مراسم‌ها و فرم آنها به عنوان شاخصى تعيين كننده در صيروريت يك پديده، راوى كاركرد سرگرم كننده و غيرسياسى آنهاست.
مسأله، داورى درباره هيأت-ديسكوها نيست (اگر بنابه داورى شخصي باشد كاملا دربود و نبودشان خنثى هستم)، بلكه موضوع اصلى شناخت آنهاست. در اين ميان استفاده يكباره از نسبی‌گرايى و پست مدرنترين ايده‌ها در تفسير و گاه دفاع از يكى ازمكانيزم‌هاى هژمونيك حاكم يعنى عقيم سازى عاشورا به اسم تغييرات اجتماعى چيز عجيب و غريبى است. آنها به اين معنا پديده‌هاى اجتماعى‌اند كه محصول جامعه‌ای است كه توأمان الگوى تخليه انرژى در آن، مثل همه جاى دنياى جديد، در جايى مثل ديسكوست و از سوى ديگر در فرايندى سياسى از خلال حذف بخش عمده اى از جامعه ، يعنى ديسكو براى سكولارها، سربرآورده است.
امروز اسطوره حسين در مقام كنشگرى بر ضد ظلم با جادوى سيستم، به مردِچشم قشنگى تبديل شده كه بهانه اى است براى دوپس دوپس كردن تا صبح؛ و دراين ميان هم حاكم از خطرات حسين درامان مانده و هم پياده نظامش شبی را تا صبح با بالا وپايين پريدن حال كرده‌اند؛ همان‌هايی كه سال ۸۸، عاشورا را به خاك و خون كشيدند.
روزى شريعتى با همان خوش خيالى رمانتيك و توپر از شيعه نوشت: حسين وارث آدم. گفتارى كه تقويت كننده اسلام سياسى شد. امروز و در نظامى كه ميراث‌دار اوست به گونه‌اى واقع بينانه حسين بيشتر شبيهِ وارث «دونا سامر» است؛ اسلام سياسىِ نيهيليستى و توخالى.
عاشوراى ٨٨ لحظه اى ويژه در درون تمامى مكانيزم هاى سياست زدايى از عاشورا بود. حسين به جايگاه اصلى اش بازگشت و يزيد را به خيابان كشاند. چهره انتزاعى يزيد انضمامى شد و حسين در تمامى چهره آدم ها از مذهبى تا بى دين منتشر شد.از عاشوراى ٨٨ به بعد، عاشورا سالگرد عاشوراى ٨٨ هم هست.عاشوراى همه.

بیان دیدگاه