عکسی پس از سه سال حصر

1939838_819685548061422_2483728607639244803_n

 


اين عكس مير حسين موسوى است. همين روزها.

١.

از نظر نمادين انطباق بين ايام كسالت و مريضى او با روزهاى گراميداشت پدر و ظهور اين تصوير درميانه قدردانى ها از پدر واجد معنايى قابل توجه است. او هيچ علاقه اى به بازى در نقش «پدرمردم» نداشته است. او مى داند كه لازمه بازى كردن اين نقش، فرزند كردنِ مردم و كودكى آنهاست. از سوى ديگر پدركشى محصول همين فرزند خواهى است. تاريخ ، پدران زيادى را در خود ديده است. هر كسى كه به جز پدر واقعى، نقش نمادين آن را بخواهد بازى كند، در واقع «مردم» را به «امت» تبديل خواهد كرد. قدرت موسوى در همين ناتوانى او و فرار مدامش از پدر شدن است. ناتوانى او نگه داشتن خطر هميشگى بالقوگى سياسى است. به عبارتى ديگر رساندن اين پيام است كه قدرت مردم در بى چيزى ها و ناتوانى هاى آنهاست.

٢.

نشانه اى فوق العاده در اين عكس است. پيرمرد از فرط كسالت خوابيده اما در حال سخن گفتن است. انگشت اشاره اش، همان وسيله فوق العاده نيرومندش در خطاب كردن مردم، بالاست. تصويرى است سياسى از انگشت افلاطون. چشمان حاكم هنوز از او در امان نيست. فراخواندنى در اوج اين تن بيمار است كه او را همچنان خطرناك نگه داشته است.
در واقع موسوى تركيبى است از يك تن به غايت معمولى و در عين حال سخنگو و سياسى.
بودلر جايى مى نويسد كه قهرمان مدرن، شكوهش را نه از متفاوت بودن كه از شبيه بودنش كسب مى كند؛ كسى كه به اين شباهت آگاه است.

۳.
با وجود هفتاد و دو سالگى اش هيچ نشانى از پيرى در تصويرش در ذهن هاى ما ندارد. جوانىِ او از هشتاد و هشت شروع شد. از ٦٨ سالگى. بنجامين باتنِ ما.
اين وارونگى، از چشمانش آغاز شد و نگاه خيره اش به دوربين، از خشم طبيعى اش و مشت محكم بر روى ميز.
كم كم زبان، دست ها و پاهايش تازه شدند. حتى گويى قلبش عاشق تر شده بود نسبت به زهرا بانو. جوارحى كه در خلال خيابان، كلام و كاغذ نو مى شدند. لحظه به لحظه كه گذشت جوان تر شد. امروز بى شك، جوان ترين ماست.
دليل اصلى زندان، جدا كردن همين نمايش بي بديلِ جوانى و شور است. زندان، سركوب تنِ جوانى است. همان چه كه برخى آن را سانتى مانتاليسم مى نامند، اما تعبير دقيق ترش شور است؛ شيدايىِ اصلاح گرايانه. كلّه شقى به نفعِ همگان. پفيوزى نكردن.
موسوى دقيقا به عناصرِ جوانى اش محكوم است. برخى خواسته اند او را در اين سالها عاقل و پير و فرزانه كنند. او فهميده كاربرد اين واژه ها در ميدان سياست چيزى نيستند جز تنِ پيرى. تنى كه حاكم از همه انتظار دارد.

بیان دیدگاه