مسأله حجاب و حجاب اجباری

پوشش زنان و بحران سیاست

جواد ظریف دربرابر انتقادات گروه‌های حقوق بشری نسبت به قوانین حجاب اجباری گفته است که حجاب ریشه در فرهنگ ما دارد. این حرف فارغ از خواست‌های سیاسی گوینده‌اش حرف درستی است. کمتر چیزی به اندازه حجاب ریشه در تاریخ کهن ایران دارد تا جایی که ویل دورانت، سرچشمه حجاب در جوامع مسیحی را فرهنگ ایران باستان و ارزشهای دین زرتشتی می‌داند. در این نوشته به جنبه‌های نادیده‌گرفته شده از سوی جواد ظریف و گفتار رایج درباره حجاب و حجاب اجباری به اختصار می‌پردازیم.

الف:

حجاب اسلامی، تنها پدیده ای بوده است که منتقدان ومخالفانش حتی بدون برگزاری یک تجمع یا نوشتن یک مقاله انتقادی، آن را در طی این سال ها به مرور بر انداخته و بی معنا کرده اند. «پوشش مرسوم» يعنى همين مانتوها و ساپورت ها و روسرى ها در پایتخت و شهرهای بزرگ به گونه ای است که صدها برابر از نوع اروپایی پوشش، برای حاکم، مخاطره آمیزتر است. چرا؟ روسری ها و مانتوها هم هستند، هم نیستند. این تعلیق، حاکم را معلق و مضطرب می کند. نوع لباس ها واَشکال استفاده از آن، حق انحصاری حاکم برای حرکت در مرز قانون را می شکنند. تنها حاکم است که می تواند قانوناً کار غیر قانونی انجام دهد. زن ها با نوع پوشش تعلیقی شان، دقیقا در مرز قانون می ایستند: پوششان هم قانونی است، هم غیر قانونی. این مبارزه طولانی مدت حاکم با کسانی است که با حرکت در مرزها آن هم به گونه ای دسته جمعی و در زیر روشنی آفتاب، او را مضطرب می سازند .

دولت، متعلقات زن خودش را که در خیابان ها ومراکز اداری وفروشگاه ها هستند، نمی تواند به گونه ای دست کاری نشده در رسانه های تصویری اش نمایش دهد. گمان نکنید چون اینها را به رسمیت نمی شناسد و مجرم می داند (همچون پوشیده نگه داشتن چهره مجرمان وسارقان) پس نشان نمی دهد، مساله این است که نشان دادن هر تبعه زن، نشان دادن ماهیت حاکم است. نشان دادن «اجبار» است. دقیقا در همین جاست که اهمیت سیاسی «مساله زن» معلوم می شود. زن، گرانیگاه ومهم ترین اپوزیسیون است. اپوزیسیونی است که ماهیتاً بودن اش در خیابان، لو دهنده است.

نخستین داوری هر بیننده غریبه ای – حتی موافقان حجاب اسلامی- نسبت به نوع حجاب و پوشش زنان در تهران این است: حجاب زوری/اجباری. این مساله، مخاطره آمیز و تماما سیاسی است. هر زنی با نوع حجابش، ماهیت حاکم را نمایش می دهد. حاکمی که در برابر موضوع لباس و حجاب، همواره خود را در مواجهه با «اشباح» حس کرده است. نمی داند دراین میان باید یقه چه کسی و نهادی را بگیرد و برای همین در خلال گشت های پلیس اش، دست به دامان «کارفرهنگی» می شود؛ نمایشگاه می گذارد و برنامه تلویزیونی می سازد و کتاب چاپ می کند. هرجا نام کار فرهنگی از سوی حاکم به میان می آید، آن جا دقیقا جایی است که پلیس اش مستاصل شده و نمی داند چه کسی را باید بزند. این کار فرهنگی، ریشه ای کاملا سیاسی دارد: کدی است برای شناختن استیصال پلیس.

ب:

قانون حجاب همچون تمامی قوانین، در طى يك فرايند ساخته شده و هنوز در حال تكوين است. آنچه کمپین‌ها و فعالان بدان بی‌توجه‌اند اینست که قانون حجاب، چيزی پيشينى و ثابت نيست و در نسبت بين حاكم و جامعه مدام حدگذارى مى‌شود. دولت هرچقدر هم دينى و مذهبی، قانون‌اش تنها فقهى نيست و موقعيت‌ها و عناصر مختلف است که آن را مى‌سازد. چندی پیش بطور اتفاقی از طريق يكى از دوستان خبردار شدم كه در ايران مانتوى بدون دكمه و جلو باز مد شده است. برایم باوركردنى نبود. اما اين واقعیت به غايت باور نكردنى براى من را گشت ارشاد و حاکمیت ایران پذيرفته است. اين «پذيرفتن» -فارغ از چيستى سوژه هاى سازنده اش(زنان)- به سبب عقب راندن دولت، موضوعى است سياسى.

گشت ارشاد از يك سو محصول نافرمانى زنان از قانون است، ولى از سوى ديگر ناشى از بى‌قانونى خود دولت نیز هست. همانقدر كه زنان شُل حجاب‌اند، دولت هم شل قانون است. زنان در تهران فقط قانون را تعليق و معلق نمى كنند بلكه به مامور قانون با لباس‌ها و حجاب جديدشان اطلاع مى‌دهند كه بايد قانون جديدى بنويسد. او نيز براساس ماهيت‌اش، هرسال در حال پس روى از ايدئولوژى و نوشتن قانون جديد است. تا جايى كه براى من كه شش سال است او را از نزدیک نديده‌ام، وادادگى‌اش باوركردنى نيست. نبايد اشتباه كرد، فقط دولت نيست كه زن‌ها را محدود مى‌كند. زن‌ها و اميال و تکنیک‌های بدنی‌شان را دست كم نبايد گرفت. دراين وضعيت بيرون يا درون قانون بودن، ابهام مى‌يابد. زنان در شهرهاى بزرگ در عين حالى كه بيرون از قانون و در معرض تهديداند اما آنقدر درون اند كه مدام در نوشتن قانون جديد، ساليانه، به دولت مشورت مى‌دهند.

ج:

قوانين حجاب اجبارى و پوشش همگانى به نام اسلام كدگذارى مى‌شود. بخش بزرگى از جامعه، ارتباط بين حجاب اجبارى و اسلام را رابطه اى مستقيم مى‌بينند. به همين سبب دينداران همواره در معرض پاسخگويى به اين تنش هر روزه زنان در جامعه هستند و نمى‌توانند آن را ناديده بگيرند. آنها هستند كه به سبب تبعيت از اسلام، مسووليت پاسخگويى به بحران‌ها و ستم‌هايى كه مى‌آفريند را بايد در خود احساس كنند. به نظر می‌رسد که سیاستگذاری روشنفکرى دینی روی فقه و فقه‌زدایی یا تفسیرغیر فقیهانه از دین، شاید بتواند سوژه‌های دیندار را از محدودیت‌های فقه آزاد کند یا به آن‌ها این توانایی را بدهد که در آن دست به گزینش بزنند، اما به لایه‌های پروبلماتیک‌تر داستان هنوز دست پیدا نکرده است. یکی از آن‌ها این است که به گونه‌ای تاریخی، دین و دینداران مسئله زن را هنوز با خود حل نکرده‌اند. بیراه نیست که از شیرمرغ تا جان آدمیزاد در کتاب‌های روشنفکران دینی پیدا می‌شود، اما درقبال زن، سکوتی اساسی حکمفرماست. نسبت میان زن و بدنش با ناپاکی وشر، به‌نظر می‌رسد چنان فرهنگ قوی و قدرتمندی است (حتی درقرن ٢١) که هم روشنفکران دینی را نسبت به زن، ساکت کرده و هم ابزاری شده است برای مداخله مدام همگانی درسلیقه زن. به عنوان مثال در عمل، حكم دینی امر به معروف و نهی از منکر در طول تاریخ، حول و حوش زن، خود را بازتولید کرده است. هرجا نام این اصل می‌آید، زن و لزوم كنترل آن به یاد می‌آید؛ یک عطف تاریخی. این اصل در نتیجه چیزی نبوده جز دخالت در حوزه خصوصی زن. فرمانی خدایی برای تنظیم بدن زن براساس میل دیگری. مسوول اين اصول، احكام و واقعيت هاى تاريخى كيست؟

مداخله روشنفكران دينى در مساله حجاب اجبارى و مسايل ديگر مربوط به محدودسازى زن، بى شك اهميتى بسيار بيشتر در زندگى واقعى افراد جامعه دارد تا پاسخ به اين كه «وحى چيست؟»

د:

آيا همه زنان مخالف قوانین حجاب‌اند؟ آیا همه زنانی که حجاب رسمی را رعایت نمی‌کنند در راستاى آزادى و رهايى و دموكراسى و غیره در حال بدحجابى اند؟ پاسخ به این سؤال‌ها از مسیر موضوع توان و قدرت «ميل» است که می‌تواند بهتر فهمیده شود. قدرت (فرهنگ و دولت) از حضور بی واسطه بدن در عرصه عمومی جامعه ایران، همواره جلوگیری به عمل می ‌آورد. به بیان دیگر حوزه عمومی، خالی از هرگونه اندام برهنه است . بدن هميشه براى برهنه شدن عطش دارد. تاكيد بر پوشاندنش در طول تاريخ اين عطش را نشان مى دهد. در واقع از ميزان گفتارى كه حول و حوش قبح برهنگى در ميان گروه هاى مختلف ساخته شده ميزان اين ميل را مى توان فهميد. به هرحال در وضعیت ايران، لباس به گونه ای اغراق شده، کارکردهای نمایشی و اروتیک بدن را به عهده گرفته است. لباس، به عنوان واسط میان تن ­ها، در شرایط فقدان حضور بدن، به بازنمای بدن، تبدیل می­ شود؛ و انتزاعاً جایگزین تن می­ شود.

بدنی که با استفاده از لباس و آرایش های اغراق شده سعی می کند از اغراق سرکوب، فرار کرده و خود را بازسازی ونجات دهد. لباس در این وضعیت بدن بدون اندامی است که بر علیه ارگانیسم حاکم صورت بندی می شود. ارگانیسم هایی که همواره به کارکرد اندام ارجاع می‌دهند و تن را نادیده می‌گیرند. این همان ارجاع دلوز به مفهوم تن در نزد اسپینوزاست. تنی اجتماعی که در رابطه ای پویا با ساختار درونی و بیرونی‌اش همواره تغییر شکل می‌دهد و امکاناتی جدید برای بروز خود را می‌سازد. بیراه نیست که دلوز تن را موتور تاریخ می‌داند. در واقع انباشته شدن شهر از بوتیک‌های لباس ونمایش بدن‌های پارچه ای در هاله‌ای از نورهای سفید و رنگین پشت شیشه‌های براق، در كنار رشد سبك زندگىِ مصرفى، معناى ديگرى هم دارد و گویای غیبت بدن واقعی و میل رو به تصاعد داشتن جایگزین هر چه بهتر برای آن است. تا زمانی که «لباس» نقش بازنمایی را برای «بدن» بازی می­‌کند، نمی­ توان از اهمیت مازاد آن کاست.ابتكار عمل زنها ساختن همچنين موقعيتى براى حاكم است. در هم ريختن مرزهاى قانون با پيش كشيدن مدام ميل؛ از ميل به آزادى گرفته تا ميل به ديده شدن. در واقع ساختن منطقه جنگى كه اساسا موضوع جنگ در هاله اى از ابهام است. و خب اين چيزى است كه به قول میشل فوكو بهترين نوع مواجهه با ساختار «سراسربين» است: رقص محتاطانه.

*منتشره در بی بی سی فارسی

بیان دیدگاه