اين نوشته قصد دارد با بررسى دو كتاب «نقش روشنفكر» نوشته ادوارد سعيد و «ايران روح يك جهان بى روح» كه حاوى ۹ گفت وگو با ميشل فوكو است، نشان دهد كه چنانچه نظريه ميشل فوكو (۱۹۸۴ – ۱۹۲۶) در باب نقش روشنفكر را از زمينه (context) نظريه پرداز آن خارج كنيم و به زمينه جامعه ايران منتقل كنيم، با تلقى ادوارد سعيد (۲۰۰۳ – ۱۹۳۵)، در مورد نقش روشنفكر، با وجود تفاوت هاى فراوان نظرى، به اشتراك عينى مى رسد.
۱
الف (
…»نقش روشنفكر اين نيست كه به ديگران بگويد چه بايد بكنند. روشنفكر به چه حقى مى تواند چنين كند؟ و به يادآوريد تمام آن پيشگويى ها، نويدها، حكم ها و برنامه هايى كه روشنفكران در دو سده گذشته بيان كردند و اكنون اثرها و نتيجه هايشان را مى بينيم«… ميشل فوكو- ايران روح يك جهان بى روح
فوكو در توصيف روشنفكران ابتدائاً آنها را به دوگونه بزرگ تقسيم مى كند: روشنفكران عام و روشنفكران خاص. فوكو معتقد است نقش روشنفكر عام و جهانشمول از زمان ولتر تا سارتر فرسوده شده و جاى خود را به روشنفكرانى داده است كه در چارچوب يك رشته خاص عمل مى كنند. روشنفكران عام كه اكثراً ملهم از ديدگاه ماركسيستى و انديشه هاى چپ گرايانه فعاليت مى كردند، بيش از هر دورانى در سده نوزدهم و اوايل سده بيستم مطرح گرديدند.
ادامهٔ این نوشته را بخوانید