۱.
در سايت مهر بخشى است که بطور مستقيم آقاى مهدوىكنى را نشان مىدهد كه بر تخت بيمارستان افتاده و منتظر مرگ است.
نمايش احتضار يك روحانى بلند پايه سياسى براى همگان احتمالا از جمله آخرين دستاوردهاى نظام تكنيكال دينى است. مرگ او به واسطه دستگاههاى پزشكى مدرن تا زمان تصميم حاكم، عقب انداخته شده و با مدرنترين ابزار ارتباطى، فرايند مرگ او پخش مستقيم مىشود.
اين دو عمليات كاملا سكولار و برخاسته از انديشه لائيسيته را نظام دينى با كمك يكى از روحانيان بلندپايه خود در حال نمايش است. شايد هيچ نمايشى بهتر از اين نمىتوانست تبليغ كند كه ببينيد! مرگ دست خدا نيست، دست حاكم است. و از آن مهمتر اينكه دستگاه رسانهاى و پروپاگانداى حاكم حتى تا آستانه مرگِ كارمندانش مىتواند آنها را تحت كنترل و تسلط داشته باشد. آنچه تا دم مرگ با شماست، خدا نيست بلكه حاكم است. بيراه نيست كه اشميت در الهيات سياسىاش به ما آموخته كه نظام سياسى جديد چيزى نيست جز نظام دينى كلاسيك كه حال، حاكم جاى خدا را گرفته است.
زمان مرگ و مناسك ترحيمِ مهدوى كنى، دست خودش -وخدايش- نيست؛ تماماً تحت اختيار دستگاه است.
همه انسانها مىميرند. اما بنظر مىرسد در بسيارى اوقات از وجنات مرگ افراد مىتوان ماهيت زندگىشان را ديد. از ميزان اِعمال تصميم و نوع تصميم بر جسدشان، زندگى متوفى لو مىرود. مرگ منتظرى و فروهر و سحابى و گلشيرى و …. تا حد امكان پنهان شد. آنها اتباعى نبودند كه جنازهشان چندان بكار بيايد. اما حتى جنازه مهدوى كنى را هم مىشود پخش مستقيم نمود و آن را با كمك تكنيك مدرن تبديل به توانِ پادشاه كرد. او هنوز هم رييس مجلس خبرگان و در حال تاييد حاكم است، حتى در كما.
۲.
اينكه حاملان ايدئولوژى و نزديكترين افراد به هسته نظام جمهورى اسلامى كه در بدو امر قرار بود «روح يك جهان بى روح» باشد، حول و حوش نوعى فن آورى و تكنولوژى سوپرمدرن يعنى انرژى هستهاى، دلواپس شدهاند نشانگر سرشت متأخر سيستم است.
رابطه عميق تكنيك مدرن و نظام سياسى مذهبى را در همين دلواپسىهايشان مىتوان ديد. بيراه نيست كه دلواپساند چون كه مىدانند بازگشتن از بلندپروازىهاى هستهاى، وضعيتشان را مىتواند در ميدان سياست همچنان در اضطراب و در تنش نگه دارد. آنها مىدانند نه خدا، نه شريعت و نه حتى بسيجيان كه تكنيك مدرن حافظ بقاى آنهاست.
نيروى رقيب اين دلواپسانِ تكنيك كيست؟ و كجاست؟ قطعاً بايد در ميان دشمنانشان جستجو كرد. رقيب، جريانى است كه روح مدرنيته را به مدرنيزاسيون ترجيح داده و سعى نموده در راستاى ارزش هاى مدرن، انقلاب ٥٧ را معنا كند و تداوم بخشد. باورى كه با وجود تعلق به جريانهاى مختلف سياسى و اجتماعى، دلواپس روح از دست رفته ٥٧ بوده است. اين باور در حصرِ ایدئولوژی حاکم است.