نهاد اپوزیسیون بسیج

کنش قانونا غیرقانونی

پس از اشغال سفارت عربستان سعودی در تهران و گمانه زنی هایی مبنی بر اینکه نیروهای «بسیج» این کار را انجام داده اند، شاید مناسب باشد که بار دیگر به خود «بسیج» به عنوان یکی از مهمترین قوای حاکم بر حیات سیاسی و اجتماعی ایرانیان بپردازیم.
از منظرهای مختلفی بی شک می‌توان به بسیج پرداخت و قطعا دراین چند خط همه چیز به اجمال خواهد بود. آنچه در ابتدا لازم‌است یادآوری شود این است که وقتی از بسیج سخن می‌گوییم، مقصود ما ناظر بر کلیّتی است که بصورت نهادی سیّال در ایران امروز نقش آفرینی می‌کند.
منظور از نهادی سیّال، سازمان قانونیِ به رسمیّت شناخته شده‌ای است که ردیف بودجه و اداره‌جات مربوط به خود را دارد اما در عین حال دامنه‌های کنش و تفسیر آن، به هیچ عنوان محدود به این سازمان نبوده و همواره چیزی از واقعیّت بسیج از تعاریف نهادی آن بیرون می‌افتد.

دومین مقدمه، بازگویی این امر بدیهی است که بسیج در حیات متأخرش یک کلیّت است بدین معناکه برخلاف دهه اول حکومت و دوران جنگ، سوژه‌ها یا همان بسیجیان به تنهایی نقشی در معنادهی به آن را ندارند. همانطورکه می‌دانیم در گذشته آن‌چه بسیج خوانده می‌شد ارجاع به افرادی بود که حضور منفرد و جمعی‌شان با اهداف و مراتب ویژه چیزی را ساخته بود که به سبب بسیج شدنشان، «بسیج» خوانده می‌شد.
اما در دوره جدید بصورت پیشینی و بر دوش خاطره و یادمان دوران جنگ، نهادی با اهداف و کارکردهایی خاص بازتعریف شد و سپس مثل تمامی سازمان‌های مدرن، عضوگیری صورت گرفت. بسیجیان امروزی، کارمندانِ سازمانی هستند که همواره در مرز فرمانبری از مافوق اعظم و سروری بر نهادهای دولتی حرکت می‌کنند.

بسیج چیست؟
در کنار جنبه‌های مختلف و غالبا‌‌ً آشنا درباره چیستی بسیج، این نهاد را می‌توان سازمانی دانست که قانوناً می‌تواند کارغیرقانونی انجام دهد.
«حاکم»(Dominant) به تعبیر کارل اشمیت تنها کسی است که می تواند بیرون از قانونی برود که خود آن را وضع کرده و آن را نقض کند. در واقع او کسی است که مجاز است کارغیرقانونی انجام دهد. مجرم، در لحظه تعلیق یازیر پا گذاشتن قانون، جایگاهی همنشین حاکم می یابد و به حاکم شبیه می شود. این شباهت است که حاکم را به سرکوب وی وا می دارد. سرکوبی که به پشتوانه قانون یا ارزش های اجتماعی اعمال می شود. آنچه درباره بسیج یا لباس شخصی‌ها گفته می‌شود نیز همواره این بوده که چرا با وجود اعمال مجرمانه، با آنها برخوردی واقعی و قضایی نمی‌شود.
این حقیقت غیرقابل کتمان درباره بسیج، جایگاه استثنایی و ویژه آنها را در دستگاه حکومت نشان می‌دهد. آنها از این حیث بیشترین شباهت و نزدیکی را به قوه حاکم دارند. آدمهایی غالباً جوان که مدام سعی می‌کنند شیرینی و لذتِ نزدیکی به امرحاکم را با ایدئولوژی‌هایی غالباً مذهبی بازتعریف کنند. آنها سرخوشانه از اینکه بدون طی کردن مراحل آموزشی و سیاسی می‌توانند قدرتمندتر از نمایندگان مجلس و نمایندگان دولت و پلیس عمل کنند، کم‌کم متوجه می‌شوند که هویت و زندگی واقعی‌شان به آنچیزی متکی‌است که فارغ از مناسبات حکومت‌مندی عمل می‌کند؛ همانچیزی که از کنش مجرمانه آنها حمایت می‌کند اما اجازه نمی‌دهد آنها «مجرم» بشوند.
شاید بتوان آنها را قانونی‌ترین اپوزیسیون نامید. اینها هستند که می‌توانند با کنش‌هایی غیرقانونی و گاهی غیرقابل کنترل، ناکارآمدی اجزای دیگر سیستم در مواجهه با خطرات را جبران کرده و بصورت غیرمستقیم همواره کفه ترازو را به نفع حاکم، سنگین نگه دارند. دقیقاً به سبب همین ماهیت بسیج است که پلیس هیچگاه نمی‌تواند آنها را کنترل و سرکوب کند، زیرا که کنش‌های غیرقانونی آنها قانونی‌است.
کسانیکه تجربه تجمعات دانشجویی سالهای بعداز ۱۳۷۶ را دارند گیجی پلیس را در مواجهه با انصار حزب‌الله بخاطر می‌آورند. آن صراحت بی‌نظیر پلیس در سرکوب دانشجویان، به نوعی سرگشتگی در برابر نیروهای بسیجی تبدیل می‌شد هرچند که شاید فرمانِ مافوق‌شان برای بازگرداندنِ نظم، کسی را مستثنی نکرده بود. سربازان و نیروهای گارد در ناخودآگاه سیاسی‌شان می‌دانستند که لباس شخصی‌ها به فرمانده نزدیک‌ترند پس اساساً ازهرگونه مواجهه‌ای ناتوان می‌شدند.

نهاد الگو
تمامی عناصر در آپاراتوس حکومت از پلیس گرفته تا نهادهای آموزشی و غیره می‌خواهند جایگاه برتر بسیج را در ساختار پیدا کنند. جایگاهی که از آن سخن رفت. جایگاه خاص بسیج، یعنی بیشترین شباهت به حاکم، فارغ از سلسله مراتب ساختاری حکومت، نوعی استثنا بر قاعده است که قاعده را نه بطور کامل نفی که در مواقع لازم دور می‌زند؛ یک نیرویِ قانونی برای ساختنِ وضعیت اضطراری.
همانگونه که می‌دانیم حاکم در خلالِ وضعیت اضطراری است که می‌تواند خود را به مثابه حاکم، دوباره بازشناسد و با تعلیق قوانین موجود دوباره تثبیت کند. بیراه نیست که دولت‌های مدرن بیش از هرچیز مایل‌اند وضعیت را بحرانی و اضطراری اعلام کنند. وضعیت اضطراری به آنها امکان می‌د‌هد از خلال تحریکات ناسیونالیستی و نیز ترساندن مردم، از شرّ قواعد نجات پیدا کرده و مناسبات حکومتگری را احیا نمایند. نمونه‌های متعدد این منطق را هر روزه در جهان امروزه می‌توان پیدا کرد.
جایگاه بسیج از این حیث نیز متعالی است که به سبب گذشته‌اش در بدو تأسیس، معادلِ مردم معرفی می‌شود. درچند روز گذشته و بعد از اعتراض دولت به عدم برخورد پلیس با مهاجمان در خلال تسخیر سفارت عربستان، یکی از مسؤولان پلیس گفته بود که «ما که نمی‌توانیم مردم را بزنیم». استفاده از واژه مردم به جای «بسیج»، بسیار روشنگر است. از میان تمامی نهادهای حکومت این تنها بسیج است که با «مردم» اینهمان می‌شود. نه پلیس و نه حتی شخص رییس جمهور با مردم یکی نیستند. آنها در بهترین حالت نماینده مردمند و نه خود مردم. این نوع بازنمایی بسیج، با وجود واقعیت عینی غیر مردمی آن، راهی است برای مجرم نشدن و مستثنی شدنش از قانون. هرجا در رسانه‌های رسمی می‌شنویم که مردم خواستار چیزی شده‌اند، آنجا احتمالاً بسیج نشسته است.
پس تا به حال باید روشن شده باشد که چرا «بسیج بودن»، رؤیای همه از جمله پلیس است. همه نهادهای سیستم از بسیجیان عضوگیری می‌کنند تا خود را به حاکم نزدیک‌تر کرده و از مواهبش برخوردار باشند. همه نهادها مالامال از بسیجیان سابق شده است. از وزیران گرفته تا مدیران ورزشی، مسأله، تسخیر نهادهای دیگر حکومت توسط بسیج نیست بلکه واقعیت، تلاش آن سازمان‌ها برای برخورداری از امکانِ قانونیِ بی‌قانونی و موفقیت بیشتر است. امکانی که ورود بسیجیان برای آنها فراهم می‌کند.
در این وضعیت اساساً انتظار نابجایی است که از پلیس بخواهیم با رؤیایش برخورد جدی و سخت‌گیرانه‌ای داشته باشد. رؤیای پلیس بسیج شدن است. به تعبیر استاندال در رمان سرخ و سیاه، هرکس هرچقدر هم بخواهد نمی‌تواند تا نهایت با رؤیای خود در ستیز باشد.

نهاد سیاسی
بسیج همچون تمامی نهادهای نظامی و شبه نظامی دولتی در تاریخ از دل یادمان یک جنگ میهنی و ملی بیرون آمده است. در واقع نهاد بسیج مایل است که خود را به خاطره جنگ و نیروی بسیج ارجاع دهد. این تمایل همانگونه که روشن است بخشی از همان پروژه‌ای است که از مجرم شدن آنان جلوگیری می‌کند: قهرمانان جنگ ملی با دشمن را مگر می‌توان مجرم خواند؟ اما نکته اینجاست که نهاد بسیج در این سال‌ها به سبب ماهیت سیاسی‌اش در مناسبات مدرنِ قدرت، مهم‌ترین دلیل برای جدا شدن از یادمانِ نیروی بسیج و جنگ بوده است.
در انقلاب‌های ملی و جنگ‌های میهنی، زور (Power) و خشونت به ارزش (Value) تبدیل می‌شوند. همگان، آنانی را که از زور و خشونت استفاده کرده‌اند، به سبب اهداف متعالی‌شان، ستایش می‌کنند و آن چیزهایی که در سیاست مرسوم تقبیح می‌شوند -یعنی خشونت، زور و بی نظمی- در این شرایط همراه با حاملان و مجریان آنها ارزش شده و ستایش می‌شوند.
به همین دلیل است که در نظریه‌های سیاسی، انقلاب‌ها و جنگ‌ها جایگاهی استثنایی دارند. جنگ ایران و عراق و جنگجویان آن نیز ازین قاعده مستثنی نبودند. آنها زور را به ارزش مبدل کرده و پیوند زدند. وارثان آنان اما در هنگامه صلح و اقتدار حاکم، با نوع خاص حیات سیاسی‌شان که بیان شد، معادله استثنایی بین زور و ارزش را برعکس کرده و بحالت اصلی و اولیه‌اش در سیاست مدرن بازگرداندند؛ یعنی تبدیل ارزش‌ها به زور و خشونت.
بسیج با بهره‌مندی از یادمان و عناصرِ ارزش‌واره شده در جنگ (نیروی بسیج) آنها را برگرفته، و دوباره به زور سیستماتیک و اقتدار حاکم تبدیل کرده‌است. در واقع بسیج در این سال‌ها همچون تمامی نهادهای سیاسی مدرن سعی‌کرده همه چیزهای انتزاعی، آبستره و ذهنی را بدون از بین بردنشان به توانی عینی، سیاسی و سلطه‌گر مبدل کند. بیراه نیست که امروزه دال بسیج به کلی از مدلولِ نخستینش تهی و یادآور خشونت سیستم و نوعی بهره مندی ویژه، حداقل در بین طبقات متوسط شهرنشین شده است.
همین تصویر و قدرت واقعی بسیج باعث شد که بالاخص در دوران احمدی‌نژاد، گروه جدیدی از نوکیسه‌گان از درون طبقه متوسط سکولار سربرآورند که نه در ضدیت که اینبار در حول وحوش بسیج و نیروهایش خود را تعریف می‌کنند. گروهی از برج‌سازها و دلّال‌های اقتصادی و معاملاتی که فهمیده‌‌اند راهی ندارند جزاینکه با نزدیکی به یکی از اعضای بسیج، از مواهب آنها برای دور زدن گمرک و سانسور و مالیات و تعرفه و غیره خلاصی‌ یابند؛ از عرصه هنر گرفته تا عرصه بدنسازی. آنها که صبح‌ها بدنبال «حاجی»، انشالله و الحمدلله گویان رهسپارند و شب‌ها تا صبح در برج‌ها و ویلاهای شخصی‌شان، ادای حاجی را در می‌آورند و عربده مستانه می‌زنند.

میراث‌ شکوه
باراک اوباما و حسن روحانی در طی چند روزگذشته و در یک همزمانی کنایه‌آمیزی بر ضد بخشی از نیروهای قانونی در محدوده دولتشان شوریدند: حسن روحانی در خطاب به اشغال‌کنندگان سفارت عربستان و اوباما در مواجهه با لابی قدرتمند سلاح در آمریکا. هر دوی این نهادهای قانونیِ تولید کننده خشونت، یعنی بسیج و لابی سلاح، از یک واقعیت در ماهیت دولت‌های مدرن پرده برمی‌دارند و آن اینست که همچنان دولت‌ها سعی می‌کنند که قدرت را متمرکز کنند.
از بدو تأسیس دولت_ملت مدرن، این فرایند آغاز شده اما همچنان محقّق نشده است. اما نکته اینجاست که عدم تمرکز قدرت در دستانِ دولت به هیچ عنوان به معنای تقسیم قدرت در بین مردم، آنگونه که در رؤیای دموکراسی بود، نبوده‌است. این عدم تمرکز همان فضای خالی‌ و سیّالی است که همواره در بدنه دولت‌ها بنام کوچک سازی و قطع دست دولت از تنظیمات، نگه داشته می‌شود تا حتی نیروی دولتی هم نتواند خود را با امر حاکم یگانه کند.
لابی اقتصادی اسلحه و قانون حامیِ آن در آمریکا همچون نهاد بسیج در ایران از دلِ یک شکوه تاریخی-ملی بیرون آمده‌است: انقلاب آمریکا. اگر والتر بنیامین روزی گفته بود که » هیچ مدرکی از تمدن و شکوه نیست که همزمان نشانه‌ای از بربریّت نباشد» شاید بتوان عبارت او را از سویی دیگر هم دوباره تحریر کرد که هیچ بربریّتی نیست که به جایی از تاریخ پر افتخار، ارجاع پیدا نکند.

منتشره در بی بی سی فارسی

بیان دیدگاه