سیاست جمعیت

 سرشمارى وسیاست جمعیت

چند روز پیش با صدای زنگ مامورآمار ازخواب بیدار شدم. مامور آمار موسسه ای دولتی در خلال سوال هایش از من پرسید: قصد داری بچه دار بشوی یا نه؟ سوالش برایم چنان غیر منتظره بود که در پاسخ دادن مکث طولانی ای کردم. بالاخره گفتم : نمی دانم. مامور فوق ازمن خواست در صورت پیدا کردن پاسخ هرچه زودتر به او خبر بدهم!

سیاست با «جمعیت» پیوند خورده است. برای هر نوع حکمرانی، جمعیت واجد اهمیت فوق العاده ای است. حاکم، به اتاق خواب اتباعش بی تفاوت نیست. از سویی دیگر دانستن تعداد دقیق افراد و ویژگی های آماری آنها به سیاست های حکمرانی امکان عکس العمل مناسب را فراهم می سازد. نکته در اینجاست که آمارگیری ها محدود به آنچه بنظر می رسند، نیستند. اداره بدن ها و مدیریت حسابگرانه زندگی از خلال سیاست های جمعیتی که سرشماری های عمومی و منطقه ای یکی از اجزای آن است، توانست دولت ها را قادر سازد که بر تمامی وجوه زیستی اعضای جامعه تسلط یابند.

 یک.

محوريت روشهاى كمى براى شناخت و تحليل مسائل اجتماعى بازمى گردد به عرصه قدرتنمايى علوم طبيعى و فضاى فكرى عصر بيكن. اولین سرشماری جهان به روش نوین در سال 1794 در کشور سوئد انجام شده است و بعد از آن کشورهای دیگر نیز به شمارش افراد جامعه ی خود به روش مذکور پرداختند.

 عقلانيت ابزارى حاكم بر نظام سرمايه‌دارى در حال رشد قرن هفدهم، تمايل عجيبى بر شناخت موضوعات اجتماعى بر اساس متد علوم طبيعى داشت. از نظر آنان مطمئنترين راه براى شناخت و تحليل انسان بسيار شبيه شيوه اى است كه شيميدانان براى شناختن مواد معدنى طى مى كنند. يك ماده كانى هنگامى شناخته مى شود كه با عمل تجزيه، هر كدام از عناصر تشكيل‌دهنده آن جدا شود . برهمین اساس يك جامعه انسانى نيز تنها با تقسيم و تجزيه ميان عناصرش شناخته مى شود؛ سن، جنس و… . اين نگرش منجر به تقويت شيوه‌هاى «آمارى» در علوم اجتماعى شد و اساسآ پيوند مستمرى برقرار شد ميان جامعه شناسى و آمار. دموكراسى و رجوع به آراى عمومى و حاكم شدن ديدگاه اكثريت نيز به تقويت اهميت نظرسنجى و افكار عمومى سنجی انجاميد تا جايى كه تأسيس مراكز افكارسنجى به يكى از الزامات نهادهاى حزبى و دولتى تبديل شد. از سويى ديگر منطق بازار و ميدان اقتصادى كه بر اساس معادلات عرضه و تقاضا اداره مى شد (Marketing) نيز كاملا حوزه قدرت را به سرشمارى و نظرسنجى پيوند زد.

پس هر سه حوزه علوم انسانی، سیاست و بازار با آمارگیری پیوندی حیاتی دارند. این پیوند چنان قدرتمند شده است که تاثیرات عمیقی را بر میدان های مختلف گذاشته است. عجیب نیست که به سرعت، فارغ التحصیلان علوم اجتماعی و انسانی به سازمان های آمارگیری جذب شده و در درون منطق آن هضم می شوند. به این دلیل که تنها دانش علوم اجتماعی را با واسطه تکنیک های آمارگیری می توان به سرمایه و پول تبدیل کرد. حتی این تاثیر گذاری دامنه های خود را چنان گسترش می دهد که به گفتمان غالب دانشگاه های علوم انسانی تبدیل می شود. به این معنا که گفتمان حاکمِ روش های کمی در تحلیل مسایل اجتماعی بیشتر از آنکه به مناسبات درونی این علوم مربوط باشد به احساس نیازی مربوط می شود که دستگاه های حکمرانی به آمارگیری دارند. این نیاز به درون دانشگاه کشیده می شود و یارگیری می کند.

 دو.

جوامع همواره در معرض سرشمارى و نظرسنجى ها هستند. «سرشمارى» مهمترين تجلى شيوه‌هاى آمارى در برنامه‌ريزى ها و سياستهاى دولت است. ریشه واژه (Statistique) به معناى آمار از واژه (State) به معناى دولت می آید. همواره دولتها از آمار براى توجيه سياستها و اقدامات خود بهره مى گيرند، هر چند آمار را مبناى سياستهاى خود مى نامند. هر كنش و برنامه‌اى از سوى يك نهاد دولتى مى تواند با جداول و ارقامى توجيه و صحت آن اقدام بدون توجه به واقعيات انضمامى اثبات شود و ويترين «علمى بودن» پيدا كند. اين واقعيت را در بيلان كارى مديران كه در پايان هر سال ارائه مى شود، مى توان به وضوح ديد؛ بيلان كاري‌اى كه تمامآ در كار توجيه عددى اقدامات مديران است. همه كسانى كه در كار نظرسنجى هستند مي‌دانند كه چگونه مى توان پرسشها را به نحوى طراحى كرد كه به پاسخى مشخص رسيد. پى ير بورديو در مقاله‌اى با عنوان «افكار عمومى وجود ندارد» اين مسئله را مطرح مى كند كه همه پرسشها به هر حال تا اندازه‌اى جانبدارانه‌اند.[1]  هر پژوهشگرى بنا بر موقعيتش با موضوع مورد پژوهش ارتباط متفاوتى برقرار مى كند و بر اين اساس هم بر روش پژوهشى خود و هم بر نتايج و به خصوص بر تفسير اين نتايج اثر مى گذارد، بدون اين كه لزومآ در اين مسئله خودآگاهانه عمل كند. بنابراين نتيجه كار، تنها آنچه او درباره موضوعى گردآورده نيست بلكه تشريحى از موقعيت خود محقق نيز هست.

نظرسنجی ها و سرشماری ها هر آن قدر كه از دغدغه يافتن حقيقت ــ هرچند ممكن نيست ــ به سمت دغدغه اثبات وضعيت موجود (آنچه قدرت مى خواهد) تغيير وضعيت دهند، به همان ميزان به ابزارى براى قلب واقعيت تبديل مى شوند.

 سه.

در غياب يك دغدغه (امر پروبلماتيك) و يك فرضيه نظرى، آمار چيزى نيست جز تكثير داده‌هاى فاقد معنا كه به تعبير «سوروكين» نوعى رواج «جنون كميت» و «عددشناسى» است.

يكى از آن عوارض جدى تكيه غيرپروبلماتيك بر آمار، گرايش به كمى كردن عموم داده‌هاى كيفى است. نكته در اينجاست كه علل مسائل اجتماعى انضمامى جامعه را نمى توان با رگرسيون و جداول چند وجهى كشف كرد. روشهاى آمارى ابزار توصيف وضعيت موجوداند و نه تحليل. آنها به ما نمى گويند چرا؟ آنها فقط اين امكان را فراهم مى سازند كه وضعيت را بشناسيم.

البته مخالفت با تسلط روشهاى كمى به معناى نفى جنبه‌هاى مفيد آمار نيست. بورديو خود جامعه شناسى است كه به بهترين نحو ممكن از روشهاى كمى و آمارى تحقيقات جامعه شناسانه بهره برده است. هنگامى كه روشهاى آمار به نوعى تقليد شبه رياضى تبديل مى شود و در مورد پديده‌هايى به كار گرفته مى شود كه مطلقآ تن به مقدارى شدن نمي‌دهند، اين روش به كلى از هدف خود دور مي‌افتد.

 چهار.

در تجربه همه از جمله تك تك افراد جامعه آمارى و نيز مجريان روشهاى كمى، اين واقعيت نهفته است كه به آمارها و نظر سنجی ها چندان نمى توان اعتنا كرد. دلايل عينى زيادى وجود دارد كه آمارها مخدوش است؛ مخدوش به وسيله پاسخ هاى غلط و مخدوش به سبب تحليل اين پاسخ هاى غلط. غلط در اينجا به معناى «غيرواقعى» است.

پی یر بوردیو در مقاله افکار عمومی وجود ندارد، نظر سنجی ازافکار عمومی را به سه دلیل فاقد صلاحیت های لازم برای سنجش نگرش ها می داند: اول اینکه باید بدانیم که بر خلاف پیشفرض همیشگی تمام نظر سنجی ها مردم درباره یک موضوع حتما «نظر» ندارند و احتمال دارد در مورد موضوع مورد پرسش پیش از آن اصلا فکر نکرده باشند. بنابراین پاسخ هایشان لزوما قابل اعتنا نیست. دوم اینکه ما به اشتباه در نظر سنجی از افکار عمومی برای همه نظرات ارزش برابری قائل هستیم . و سوم اینکه فرض ما همواره این است که افراد رابطه یکسانی با پرسش ها برقرار می کنند در صورتی که فهم افراد مختلف درباره یک پرسش شبیه هم نیست.

به عنوان مثال، پاسخ مخاطبان سؤال هاى مأمور آمارگيرى، در بسيارى از موارد و به خصوص در جامعه‌اى مثل جامعه ما بيش از آن كه بازگوكننده طبقه اجتماعى، فرهنگى و اقتصادى فرد باشد، بازگوكننده ميل طبقاتى وى است.

در جامعه‌اى كه تمايزات طبقاتى به نفع يك «وضعيت واحد» از بين رفته است و گروه‌ها و افراد مختلف سعى كنند خود را هر چه بيشتر و هر چه افزونتر در راه سبك زندگى خاصى (فرهنگ مشروع) قربانى كنند، سرشمارى و نظرسنجى بهترين راه تجلى اين ميل است؛ ميلى كه بر اساس تغيير زبانى (و نه واقعى) «وضع موجود» شكل مى گيرد.

تهرانيزه شدن و مركزپرستى  (Centralism) گوياى اين تلقى است كه خرده گروه‌هاى اجتماعى و حتى قومى در راه الصاق به «مركز» از هيچ كوششى دريغ نمي‌ورزند و همواره خود را در»مركز» و بقيه را بیرون آن مى بينند. این کوشش در بیشتر موارد پس از اندک زمانی ودرمواجهه با واقعیت، به ساحت ذهن نقل مکان می کند وتا آخر آنجا می ماند. دراینجا مرکز، چیزی نیست جز خوشبختی و موفقیت. شما در واقع در نظام زبانى و نمادى با جامعه‌اى روبه‌رو هستيد رویایی كه همگی خود را اهل تهران، ساكن در مناطق بالاى شهر و… تخیل و آن را به مثابه چیزی واقعی بیان می کنند. البته این رویا پردازی بیش از آنکه  خبری پیشگویانه از آینده بدهد (آنگونه که ما غالبا با رویاهایمان برخورد می کنیم) راوی گذشته و واقعیت های نابرابر اجتماعی است که فرد را در برگرفته است.

 پنج.

در سرشمارى و نظرسنجى هر چند به «سوژه» مراجعت مى شود؛ يعنى سن و جنس فرد، فارغ از «كليت» (خانواده، شهر، جامعه) مورد پرسش قرار مى گيرد، اما هيچگاه «فرديت» را مورد پرسش قرار نمي‌دهد؛ يعنى با بهره گيرى و رجوع به پاسخ ها نمى توان «زيست جهان» فرد را كشف كرد. در سرشمارى همواره هدف، دانستن ويژگى هاى عددى «سوژه» براى تنظيم دقيقتر «سيستم» است. سيستم براى سلطه هر چه بيشتر بر «زيست جهان» نيازمند اطلاعاتى است كه او را از احوال زيست جهان ها مطلع سازد و بى شك سرشمارى بهترين وسيله براى اين هدف است.

اهمیت و پیگیری سازمان های گوناگون حکمرانی در فهم وضعیت جمعیت و شناخت دقیق سوژه های اجتماعی، با ارتقای پرسش های آمار گیری از ویژگی های عددی افراد به ویژگی های کیفی، آمارگیری ها را به  یکی از اشکال تازه و نوین شیوه ها یا تکنولوژی های گفتمانی سنت اعتراف گیری در آیین کشیشی مسیحیت تبدیل کرده است. سنتی که در آن نه تنها باید به اَعمال خلاف قانون (یا دین) اعتراف کرد، بلکه باید میل خود را به گفتمان درآورد. دستگاه های مختلف، این امیال وخواست ها را طبقه بندی کرده و بر اساس آن سیاستگذاری می کنند. حتی رویا ها نیز اندازه گیری شده و براساس آن برنامه ریزی می شود. یکی از مهمترین جاهایی که به این اندازه گیری ها نیازمند است، رسانه عمومی و بالاخص تلویزیون است.

 نكته در اينجاست كه به‌رغم تكرارپذيرى و مشابهت ميان عناصر جامعه، هر تجربه زيسته‌اى، يك مورد خاص و جداگانه است. مواردی که از چشمان هر مامور آمار دور می ماند. بسيارى از فرآيندها و كنشهاى حيات جمعى، ميان اعضاى جامعه با هم يا ميان آنها و شرايط محيطى – گو اين كه در مقولات مشتركى طبقه بندى مى شوند- اگر تا اعماق رديابى شود، هر كدام مى تواند مختصات ويژه‌اى به دست دهد.

یادمان نرود که همین اصل «ویژه» یا تمایزات و تفاوت های میان افراد مختلف جامعه که همواره نادیده گرفته می شود و در گزارش های هیچ نهادی نمی آید، همان چیزی است که حاکم را در لحظه ای خاص از دیدن همه آن جمعیتی که آمارش زیر بغل اوست، در خیابان، غافلگیر و حیرت زده می کند. غافلگیری و دستپاچگی حاکم، محصول دستگاه عریض و طویل و خودساخته آمارگیری و افکار سنجی اوست؛ دستگاهی که نمی تواند آنتاگونیسم ها را ثبت کند.


  1. به نقل از:  مقاله كنترل اخلاقى و افكارسنجى / ناصر فكوهى / روزنامه سرمايه / شماره14

    *منتشره در بی بی سی

بیان دیدگاه