بایگانی‌های ماهانه: اکتبر 2007

ترجمه نوشته ای از زیگمونت باومن

 

 

 

ناتواني دولت و عمومي ساختن حوزه خصوصي*

 

ترجمه و تلخیصی از: زیگمونت باومن

 

– ارسطو به ما آموخته است كه «اويكوس»[i]  يا عرصه شخصي را از «اكلسیا»[ii] يا عرصه تنظيم امور عمومي، جدا نماييم.

عرصه آسودگي، راحتي و تا حدي پردغدغه قلمرو خصوصي كه ما هر روز در آن با افراد آشنا و نزديك، چهره در چهره روبه‌روييم و درباره نوع زندگي مشتركمان به گفت‌وگو مي‌نشينيم را مي‌بايد از عرصه بيروني (و به قدرت غیرشخصي) كه در آن مسايل عمومي زندگي، تنظيم مي‌شوند ]يا همان عرصه تنظيم امور عمومي[، متمايز سازيم.

حوزه سومي نيز وجود دارد. «آگورا»[iii]  قلمرويي است ميان آن دو حوزه كه نه كاملاً‌ منطبق با حوزه خصوصي است و نه منطبق با حوزه تنظيم، هرچند كه از هر دو تأثير مي‌گيرد. در آگورا، امر عمومي و امر خصوصي در كنار هم قرار گرفته و با يكديگر روبرو مي‌شوند و به عبارتي همزيستي مسالمت‌آميز و مفيد پيدا مي‌كنند.

– آگورا، زادگاه دموكراسي است. اساساً‌ ميزان دموكراسي در هر فضايي، معلول تعداد انسان‌هايي است كه در آگورا، حضور دارند و مدت زماني را در آن سپري مي‌كنند. به تعبيري ديگر در آگوراست كه اويكوس و اكلسیا دائماً به يكديگر بازگردانده و «تبديل» مي‌شوند؛ زيرا كه دموكراسي كنش تبديل مستمر ميان امر عمومي و خصوصي است: دگرگون‌سازي مداوم مسايل خصوصي در قلمرو تنظيمات عمومي و باز توليد مسايل رفاه همگاني درحوزه خصوصي.

 البته اين تبديل و جابه‌جايي مانند هر تبديل ديگري، كامل نيست و همواره نيازمند اصلاح است. و دیگر اينكه تبديل و جابه‌جايي ميان دو حوزه، سطوح مختلفي از امكانات را در هر حوزه رها مي‌سازد. «شلايرماخر» به ما مي‌آموزد كه «تفسير» تشكيل يافته از «دور هرمنوتيكي» بي‌پايان است. با توجه به شيوه عمل يكسان تبديل، دموكراسي نيز «دور جابه‌جايي» است. ]جابه‌جايي مداوم ميان حوزه خصوصي و حوزه تنظيمات عمومي[

نكته در اينجاست كه با پايان گرفتن تبديل و جابه‌جايي در آگورا، دموكراسي به پايان مي‌رسد. هر دموكراسي اگر مي‌خواهد به ذات و حقيقتش پايبند بماند، نمي‌تواند هيچ تبديل و جابه‌جايي را كامل و و غير گفت‌وگويي تلقي كند. به همين دليل است كه يك جامعه دموكراتيك همواره از روي بدگماني دائمي موجود در آن شناخته مي‌شود؛ بدگماني كه كمال مطلق را تا ابد به تأخير مي‌اندازد.

شايد مي‌بايد از ديدگاه «كاستوريادوس»  ـ فيلسوف فرانسوي ـ پيروي كنيم. او براي توصيف جوهره دموكراسي هيچ توصيفي را بهتر از اين نمي‌داند كه: «از نظر شورا و مردم خوب به نظر مي‌رسد». اين عبارت را آتني‌ها به مثابه پيش‌درآمدي بر صدر همه قوانيني كه به تصويب رساندند و پيروي كردند، نشاندند. «خوب به نظر مي‌رسد» گوياي اين واقعيت بود كه آن‌چه امروز خوب مي‌نمايد، شايد ديگر فردا، وقتي شورا تشكيل و مردم دوباره در آگورا دور هم جمع مي‌شوند، خوب نباشد. بنابراين مي‌توان گفت كه در دموكراسي، گفت‌وگوي ميان اكلسیا و اويكوس، هيچ‌وقت پايان نمي‌گيرد.

– نبايد فراموش كرد كه تحقق‌پذيري تبديل و جابه‌جايي در گرو اين شرط بنيادي است: استقلال جامعه ]اكلسیا[ از اعضايش ]اويكوس[ به گونه‌اي همزمان.

 شهروندان ]در يك جامعه دموكراتيك[ مي‌بايد خود بنياد و آزاد باشند تا رأي و نظر خود را ساخته و بيان نمايند. جامعه نيز بايد مستقل و آزاد باشد تا قوانين را وضع نمايد. در عين حال جامعه بايد بداند كه به غير از فهم جدي و دقيق آزادي، درستي قوانين هيچ ضمانت ديگري ندارد.

 زماني اين دو حوزه مستقل يكديگر را كامل مي‌كنند كه همديگر را پوشش دهند و ضرورت‌هاي هم را دربرگيرند تا زيست مشترك «خوب» باشد. مي‌توان اين گونه گفت كه آنچه گفت‌وگوي ميان جامعه و مردم را مهم مي‌سازد اين انتظار است كه هرآنچه به نظر دو طرف «خوب» مي‌نمايد، در جهان واقع تبديل به «قانون» شود. قانوني كه هم حوزه اكلسیا و هم اويكوس از آن تبعيت كرده و تن به اقتدار آن دهند. شهروندان يا مردم براي فهم معناي خودبنيادي‌شان راهي ندارند جز اينكه در پراتيك خود اين فرض را همواره داشته باشند كه جامعه نيز مستقل است.

– دموكراسي با تهديد دوسويه‌اي دست به گريبان است، اولين تهديد ناشي از ناتواني فزاينده اكلسیا يا ناتواني نيروهاي تنظيم كننده عمومي است كه از آنچه «خوب مي‌نمايد» نه برخوردار است و نه قادر به پياده كردن آن است.

 تهديد ديگر ـ كه با تهديد اولي در ارتباط است ـ از فقدان تبديل و جابه‌جايي ميان دو حوزه اكلسیا و اويكوس يا همان امور عمومي و مسايل خصوصي، دردوره جديد حاصل مي‌شود. در دنياي جديد پابرجايي دموكراسي در ارتباط با اين دو تهديد، تعين مي‌يابد.

از تهديد نخست شروع كنيم. قدرت، امروزه به گونه‌اي فراگير از سياست، جدا شده است. قدرت همانگونه كه «امانوئل كاستلز» مي‌گويد، روان است. در مقابل اين واقعيت اما تمامي نهادهاي سياسي ـ كه در طي دويست سال تاريخ دموكراسي تأسيس شده‌اند ـ همچون گذشته، باقي‌ مانده‌اند و بي‌حركت وايستا تغيري نكرده‌اند.

امروزه قدرت، فرامليتي و جهاني است اما سياست محلي و ملي. قدرت بدون هيچ مانعي روان و به سرعت الكترونيك است. «پاول ويريليو» معتقد است كه هرچند سرودن مرثيه‌هايي در رثاي مرگ تاريخ، بسيار خام به نظر مي‌رسد، اما ما بي‌شك شاهد پايان جغرافيا، هستيم. «فاصله»، ديگر در انتقال قدرت ايفاي نقش نمي‌كند ولي سياست با يگانه ابزاري به نام «دولت» كماكان در محدوده مكان تعريف مي‌شود. ][

نتيجه اين وضعيت به تهديد دوم منجر مي‌شود كه همانا شكاف ميان نهاد سياست ]دولت يا اكلسیا[ از حوزه‌اي كه در آن مهم‌ترين مسايل زندگي انساني رقم مي‌خورد ]خانواده يا اويكوس[، به گونه‌اي روزافزون است. امروزه اويكوس ديگر جايي در حوزه قدرت دولت مستقل ـ يعني در حوزه تماميت ـ ندارد .

 تا به حال تمامي تلاش‌هاي ـ البته نيمه‌كاره ـ دولت‌ها براي پر ساختن اين شكاف به گونه‌اي مفتضحانه، شكست خورده است.

قوانين بي‌نتيجه دولت اروگوئه در جهت دست يافتن به نقطه‌نظرهاي مشترك درباره مسايل پراهميتي همچون امكان دستكاري در ژن‌ها و شبيه‌سازي، آشكارا از اين شكست خبر مي‌دهد. جنگ داخلي يوگسلاوي نيز گوياي مسايل مهمي در اين زمينه است. اين جنگ در واقع ميخي بر تابوت نوعي از استقلال دولت بود كه در طول بخش قابل توجهي از تاريخ مدرنيته، پايه نظم جهاني و دموكراسي را تشكيل داده بود. خلاصه  اينكه، هيچ نظريه‌اي براي دموكراسي جهاني وجود ندارد.

– «آنتوني گيدنز»، براي فهم اين وضعيت از واژه تمثيلي «مسلخ» يا عقيده‌اي مذهب‌گونه كه انسان خلسه‌وار قرباني آن مي‌شود، بهره مي‌گيرد. قطع نظر از اينكه اين تمثيل تا چه حد براي درك پویایی دنياي مدرن مناسب است يا نه، اما مي‌تواند منطق جهاني شدن را به خوبي شرح دهد.

البته خلسه مذهبي امروزه بيشتر محدود به شاعران درباري فراقدرت‌ها يا بلندگويان فراقدرت‌ها همچون «فرانسيس فوكوياما» يا «توماس فريدمن» است. براي اين كنشگران دولتي باهوش‌، به روز ساختن خرد حكومتي كفايت مي‌كند ]به روز ساختن مسلخ و خلسه مذهبي[. امروزه اصل غيرجايگزيني و تغیيرناپذيري ـ تئوري‌ پي‌ير بورديو ـ بهترين نشانه محافظه‌كاري دولت‌هاست. حاميان بازار آزاد جهاني با اتكا به اين اصل است كه مي‌گويند، ما هيچ كاري نمي‌توانيم انجام دهيم تا جلوي اين فرايند را بگيريم. هنگامي كه نمي‌تواني وضعيت را تغيير دهي، با آن متحد شو!.

– در واقع نتيجه يكي است. دانش سياسي ]دولت[ با كوچك كردن قواعد و قوانين و كيفي نمودن انعطاف‌پذيري بازار توليد و پول، وظيفه خود را به اين كنش محدود مي‌سازد كه امكان فعاليت را براي سرمايه‌هاي مالي و تجاري فراهم نمايد و كشور را براي استقرار نهادهاي قدرت‌مند دوستانه و وسوسه‌گر آماده كند.

به عبارت ديگر اكلسیا از قدرت‌اش به اين هدف بهره مي‌گيرد تا هرچه بهتر قدرت‌اش را تفويض كند. به همين دليل است كه دولت‌ها با يكديگر در جنگند تا بتوانند هرچه بيشتر «قرباني» را به سوي خود جلب كنند.

«كلاوس اوفه» چندي پيش اين مسأله را مورد تأكيد قرار داد كه واقعيت چنان در ساختارهاي اجتماعي، متصلب و محكم شده است كه هر شكل تأمل انتقادي درباره سازوكارهايش، بدون پيامد عملي و پراتيك است.

سفت بودن يك تكه گوشت گواه تيزي چاقو و دندان‌هاست، اما وقتي هيچ چاقويي روي ميز نيست و دندان‌ها كشيده شده است، امكان گاز زدن گوشت منتفي است. به همين سبب امروزه عذاب‌آورترين مسأله سياسي پاسخ به «چه بايد كرد؟» نيست بلكه پاسخ به اين سؤال است كه «چه كسي اين كار را انجام مي‌دهد، اگر همه ما آگاه بوديم كه چه بايد كرد؟»

هنگاميكه معيار كنش پراتيك، قدرت ابزار است، اكثر انسان‌هاي عاقل از اكلسیا، انتظار اقدامات چنداني ندارند. زيرا بر آنها روشن است كه تا چه ميزان امكان اثربخشي اكلسیا محدود شده است.

 – به نظر هر فردي كه به آزادي و رفاه اويكوس علاقه‌مند است، نهادها و فعاليت ها در آگورا براي تعامل و مذاكره درباره علايق مشترك، به منزله هدر دادن فزاينده وقت است. آنچه به سياستمداران حرفه‌اي اكلسیا مربوط است، آنها نيز دليل آشكاري نمي‌بينند كه با آگورا در تعامل باشند. آنها تنها اين هشدار را تكرار مي‌كنند كه مسايل را همانگونه كه هستند، قبول نماييد و درنتيجه افراد را به اين سو سوق مي‌دهند كه با مسايل به تنهايي ـ با چاقوي شخصي و دندان‌هاي مصنوعي ـ درگير شوند ]بدون كمك خواستن از آگورا و دخالت مؤثر اكلسیا[.

هرچند كه آگورا ترك شده است اما براي مدتي طولاني خالي نمي‌ماند. آگورا دوباره پر مي‌شود،‌ اما اين بار با صداهايي كه از درون اويكوس بيرون مي‌زند. همانگونه كه «پيتر اوستينوف» رمان‌نويس تخيلي انگليس مي‌گويد: «ما در كشوري آزاد زندگي مي‌كنيم. مداوم. ما حق داريم زندگي خصوصي شما را با شما در حوزه عمومي تقسيم كنيم.»

جامعه‌شناس فرانسوي «اهرنبرگ»،‌ غروب چهارشنبه يكي از روزهاي اكتبر سال 1983 را نقطه عطفي در تاريخ فرهنگ فرانسه ـ و نه تنها فرهنگ ـ مي‌داند. در آن روز زني به نام «ويويان» در مقابل چشمان ميليون‌ها بيننده تلويزيوني اعلام كرد كه «ميچل..، شوهر او، اخته است و ويويان هنگام رابطه جنسي با او هيچ لذتي نمي‌برد.» از زمان اين رخداد مهم تاكنون، برنامه‌هاي تفريحي زيادي ساخته شده‌اند كه بينندگان تلويزيوني را با يك دريچه به گوشه و كنار جهان انسان‌ها پرتاب مي‌نمايند. آنچه از درون اين دريچه‌ها ديده می شود، انسان‌هايي اند كه خصوصِي‌‌ترين خاطرات و وقايع خود را تعريف مي‌كنند. خاطراتي كه تا پيش از اين هيچگاه در ملاء عام گفته نشده بود. آموزه اساسي كه آنها مي‌توانند بشنوند اين است كه هر شخصي از ما مي‌باید خود، بار دل‌مشغولي‌ها و رنج‌هايش را بر دوش بكشد، خودش و با حواس پنجگانه‌اش ][.

البته امر شخصي هيچگاه خود را به زور وارد عرصه عمومي نمي‌كند. با اينكه امر خصوصي از طريق خاطراتي تا حد ملال، تكرار مي‌شود اما نكته در اينجاست كه كيفيت جديد و خاصي را با ورود به عرصه عمومي كسب نمي‌كند. در حقيقت امر خصوصي با ارائه شدن در حوزه عمومي‌، خصوصي بودنش تقويت مي‌شود.

     پخش رسانه‌اي، ياوه‌هاي «افراد عادي» همچون ويويان و ميچل و نيز ستارگان سينما و تلويزيون و نيز سياستمداران و افراد معروف ديگر، اين مسأله را به ما يادآور مي‌شود كه زندگي عمومي تا چه حد تهي است. يادآور بيهوده اميدهايي است كه سعي دارد بيچارگي حوزه شخصي را در عرصه عمومي علاج نمايد.

امروزه انسان‌هاي تنها و منزوي به اين سبب پا به آگورا مي‌گذارند كه در آنجا اشخاص تنها و منزوي ديگري را ملاقات كنند. اين ملاقات تنها نشانه تأييدي است بر تنهايي‌شان كه بدانها آرامش خاطر مي‌دهد. سپس آنها به خانه‌شان بازمِي‌گردند.

– گره كور دموكراسي امروزين درست در همين جاست: عدم توانايي قابل توجه مؤسسات عمومي، موضوعات مشترك و وفاق را از جاذبه مي‌اندازد. در همين حال و با كاهش توانايي اكلسیا، اراده‌اي براي تبديل و جايگزيني رنج‌هاي شخصي به موضوعات همگاني، باقي نمي‌ماند. در اينجا كار براي فراقدرت‌هاي جهاني آسان‌تر مي‌شود و آنهايند كه از نتيجه بهر مي‌برند.

 

 

            منبع:

www.opendemocracy.net/published of Zygmunt Bauman/liquid life     

 

 

 

نام مقاله از مترجم است.
1ـ  اويكوس (oikos): خانواده و تمامي متعلقاتش در يونان باستان. آنچه كه به اداره منزل مربوط مي‌گشت. ارسطو اويكوس را بنيادين‌ترين عنصر دولت ـ شهر يوناني مي‌نامد.
2ـ اكلسیا (ecelesia): گردهمايي مردم آتن براي تنظيم مسايل عمومي. مهم ترين مرجع تصميم‌گيري سياسي.
3ـ آگورا (agora): محل تجمع و اجتماع سياسي و حقوقي و نيز مراكز فرهنگي و عبادتگاه‌ها در يونان باستان.

 

*انتشاردرروزنامه اعتماد و سایت رخداد

نسل ومساله سبک زندگی

 

الف)

 بنگستون  (Bengston)  در بحث شكاف نسل‌ها، سه ديدگاه را از هم تميز مي‌دهد; اول كساني كه معتقد به شكاف عميق هستند، دوم كساني كه شكاف نسلي را يك توهم و خيال مي‌دانند كه توسط وسايل ارتباط جمعي تحميل شده است و سوم افرادي كه به پيوستگي و تفاضل گزينشي بين نسل‌ها معتقدند; به اين معنا كه سعي دارند با تفكيك موضوعات مختلف از هم، در مورد هر بخش جداگانه داوري كرده و ميزان گسست يا پيوستگي را بررسي كنندمدافعان تفاوت نسلي – و نه شكاف – معتقدند، اساسا انقطاع، شكاف يا بريدگي كامل غيرممكن است; زيرا جامعه‌پذيري هر نسل جديد در فضاي اجتماعي نسل گذشته‌اش رخ داده است و نسل جديدهمواره حامل بخش قابل توجهي از ويژگي‌هاي نسل پيش از خود است.

ادامهٔ این نوشته را بخوانید