نظریه دی کاپریو

چرا لئوناردو دى­ كاپريو برنده اسكار ۲۰۱۵نشد؟

ترجمه ام از مقاله جیمز مورفی

سخت ترين جدال در اسكار امسال بر سر بهترين بازيگر مرد بود. تا قبل از اهداى جوايز، رقابت بطور حتم بين چيوتل اجيوفر( Chiwetel Ejiofor ) براى بازى درفيلم دوازده سال بردگى ( Twelve Years a Slave ) و متيو مك كانگهى ( Matthew McConaughey ) براى فيلم باشگاه خريداران دالاس ( Dallas Buyers Club ) بود كه در نهايت كانگهى برنده آن شد.آنچه كه بنظر مى رسيد اين بود كه مطمئناً امسال لئوناردو دى كاپريو اين جايزه را نخواهد برد، يا حتى ممكن است هيچ وقت به اين زودى نبَرد.او لازم دارد كه نوع بازيگرى اش را تغيير دهد؛ در حقيقت او نياز دارد كه شخصيتى كمتر متين و خونسرد داشته باشد، زيرا شخصيت هاى خونسرد برنده اسكار نمى شوند.

اگرچه احساس خونسردى مدرن با سبك جاز و از طريق گسترش موزيك عامه پسند ظهور يافت، اما اين فيلم هاى سينمايى بودند كه خونسردى و متانت را به ميان توده بى سابقه اى از مخاطبان كه بدان دسترسى داشتند، آوردند. شما به جز در لحظه فيلم ديدن چه جاى ديگرى مى توانستيد بنشينيد و ساعت ها به افراد خونسرد خيره شويد؟

هم فيلم هاى سينمايى براى خونسردى و متانت سودمند بوده اند و هم خونسردى براى فيلم ها. پس چرا تعداد كمى از بازيگرانى كه تجسّم خونسردى و متانت بوده اند، تا به حال توانسته اند برنده بهترين بازيگر اسكار شوند؟

براى شناخت شمايل هاى خونسرد، به نام تمام آنهايى كه در اسكار برنده نشده اند، اشاره اى مى كنيم: كرى گرانت، ريچارد برتون، رابرت ميچام، جيمز دين، استيو مك كوئين، ساموئل ال-جكسون، گرى اولدمن و تام كروز. پل نيومن و همفرى بوگارت نيز با تأخيرى زياد در دوره كارى شان و پس از آن سالى كه برخى از متانت ها و خونسردى هايشان را در بازى كنار گذاشتند، برنده شدند. در اين ميان دو استثنا وجود دارد: جك نيكلسون و مارلون براندو كه هريك دوبار در طول دوره پنجاه ساله كارى شان به اين جايزه دست يافتند.

خونسردى و متانت بدين معنا نيست كه يك بازيگر سينما بزرگ، موفق يا مردمى نيست، بلكه كاملاً برعكس، در واقع اين معنا را مى دهد كه او به جدالى طولانى براى برنده شدن در اسكار خواهد افتاد. براى فهميدن چرايى اين موضوع نيازمنديم كه خونسردى و متانت را (با اينكه اصلاً كار ساده اى نيست) تعريف كنيم. براى اين كار اشاره اى مى كنيم به خونسردترين و متين ترين بازيگر مشغول به كار يعنى برد پيت كه هرچند در دو دهه اخير دوبار نامزد شده اما هرگز برنده بهترين بازيگر در جشنواره اسكار نشده است (هرچند كه او در مقام تهيه كننده فيلم دوازده سال بردگى، جايزه برد).

بردپيت چگونه توانسته تجسّم خونسردى و متانت باشد؟ همانگونه كه اندرو دمنيك كارگردان، در متنى كه براى دى وى دى فيلم Killing Them Softly نوشته است:«موقعى كه شما بِرد را تماشا مى كنيد، هميشه احساس مى كنيد چيزى در آن زير در حال حركت است، اما شما بطور كامل مطمئن نيستيد كه آن، چه چيزى است. من فكر مى كنم اين همان دليلى باشد كه او را يك ستاره كرده است. او كيفيت رازآلود هنرمندانه اى دارد. در واقع او شما را هر طور شده به سهيم شدن در وضعيت اش فرا نمى خواند.»

«او شما را هرطور شده به سهيم شدن در وضعيت اش فرا نمى خواند» اين تعريف به خوبي تعريفى است كه از فيلم متين و آرام وجود دارد. بازيگر خونسرد بيش از فراخواندن حس همدلى ديگران، ستايش، حسادت يا ميل شديد آنها را برمى انگيزاند، زيراكه او نخواندنى است. شخصيتش بگونه اى است كه شما را در موقعيتى قرار مى دهد كه متوجه نمى شويد جاى او بودن چه شكلى است، بدون آنكه حتى بدانيد كه آيا مى توانيد جاى او باشيد يا نه.

در نهايت سويه ديگر اين طيف به كسى همچون تام هنكس بر مى خوريم. او برعكس، بازيگرى است كه غالباً شما را به سهيم شدن در وضعيت اش فرا مى خواند. قدرت بازيگرى هنكس بر توانايى اش درانتقال دقيق آن شخصيتى كه نقش اش را بازى مى كند متكى است. اين نكته، دليل موفقيت هاى زياد او در اسكار است. وى تا بحال پنج بار به عنوان نامزد بهترين بازيگرى برگزيده شده و دو بار اين عنوان را برده است. او يكى از ٩ بازيگرى است كه دوبار اين جايزه را برده اند.

طيف دوقطبی بردپیت – تام هنکس ابزارى است كه مى تواند براى پیش بینی برنده جایزه آکادمی اسكار مورد استفاده قرار گيرد. بدین صورت که هر اندازه سبک و شیوه بازی بازیگری بیشتر شبیه برد پیت باشد، کمتر شانس برنده شدن دارد. این طیف همچنین توضیح می دهد که چرا آکادمی اسكار بازیگرانی را که نقش شخصیت های معلول، بیمار روانی، همجنسگرا یا زشت را بازی می کنند، بيشتر مورد تایید و حمایت خود قرار می دهد. آنچه که حقیقتاً توسط آكادمى ارزش گذارده و جایزه داده می شود نقش هایی است که در آن بازیگران برای نشان دادن موقعیتی که در صحنه در حال نمایش است، اغراق می کنند. در واقع آنهايى قادرند كه بخش قابل توجهی از نظردهندگان آکادمی را به سمت خود جلب کنند كه برای انسانى دیگر شدن در زندگی مشتاق اند. و نيز اسكار به سمت آن نوع اجرايى که از بیننده دعوت می کند که خودش را جای فرد دیگری تصور کند، تمايلى ذاتى دارد.

 به رقابت امسال برای انتخاب بهترین بازیگر برسيم. طیف دوقطبی پیت-هنکس به وضوح روشن می کند که چرا كانديداهاى این جایزه اجیفور و مک کانگهی بودند. این دوقطبی حتی توضیح می دهد که چرا هنکس که منتقدین فراوانی انتظار نامزدی او را داشتند، حتى کاندید نشد. تا واپسین دقایق فیلم کاپیتان فیلیپ، هنکس بسیار به قطب پیت در اين طيف نزدیک بود. آنتونی لین در نیویورکر اشاره می کند: «این گروه دوست داشتنی از بازيگران، به گونه اى حساب شده و به عمد، شخصيت هايى را به ما نشان می دهند که هيچ تلاشی برای دوست داشته شدن نمی کنند. ديگر قیافه نرم خو و انعطاف پذیر هنکس جوان [در اين فيلم]  به سختی قابل تشخیص است».

همبازی هنکس در اين فيلم يعنى بارخادعبدی (Barkhad Abdi)، نامزد دریافت جایزه بهترین نقش مکمل شد، اتفاقی که به وضوح با طيف پیت-هنکس قابل پیش بینی بود. نقش او اگرچه بیننده را چندان به همدلی وانمی دارد، اما به او اجازه می دهد شرایطی را درک کند که پیش از آن هیچگاه در هالیوود نمایش داده نشده بود. اگر هنکس مى توانست نقش اش را با شعفى اغراق شده که گاهی مستعد بروز آن است (مثلاً در نجات آقای بنکس ) بازی كند، قادر بود بیننده را به حس همدردی با کاپیتان فیلیپ فرابخواند، بدون آنكه مجالی برای کاراکتر عبدی باقى بگذارد. متاسفیم برای هنکس که خویشتن داری و خونسردی اش در فيلم شانس اش را حتى برای کاندیدا شدن از بین برد.

برای رابرت ردفورت، این جوان متین و خوش چهره که تا کنون اسکاری برای بازی هایش نگرفته است، فرآيند حتی پيچيده تر بود. او در All is lost  حتی از کاپیتان فیلیپس، نچسب تر و راز آلودتر بود.

بروس درن (Bruce Dern)، چند کلمه ای در نبراسکا صحبت می کند، اما اجرای ساکت و آرامش، شانس خوبی برای شب اسکار باقى نمى گذارد.

لئوناردو دی کاپریو قطعاً در گرگ وال استریت، حرف های بسیاری برای گفتن دارد، همینطور در صدای راوی فیلم که به نظر می رسد بیننده را به درگیرشدن در نظرات و عقاید جردن بلفورت دعوت می کند. چیزی کامل تر از واقعیت روى صحنه نیست. ما هر آن چیزی را که لازم است درباره اجرای دی کاپریو بدانیم، همان ابتدای فیلم وقتی که بلفورت شغلی را برمی گزیند که در آن سکه های قدیمی می فروشد، در می یابیم. هنگامی که او اولین تماس تلفنی را برقرار می کند، تمام دفتر کار در سکوت فرو مى رود و همه به تماشای او می نشینند؛ دقیقا کاری که  از تماشاچی نیز انتظار می رود انجام دهد. ما تنها بیننده این اجرا هستیم و نه بیننده ای که در اين صحنه سهيم مى شود.

 دی کاپریو به عنوان بازیگری آزاد، شروع به کار کرد و به سبب نقشهایی که از خونسردی و متانت به دور بود، موفق به کسب شهرت شد، همانند «گیلبرت گریپ چه می خورد» و «تایتانیک». همچون جانی دپ، همبازی اش در گیلبرت گریپ، او به علت تمرکز کارش بر اجراهای باشکوه، از آنهایی است که بیشتر باید به تماشا نشسته شود تا اینکه رازگشایی شود. اجراهای او در Django Unchained , The Greate Gatsby, Catch me If You can, The Avator   همه فوق العاده اند، فقط نه به اندازه ارتباط هنکس-ایان که اسکار بگیرد.

 بیشتر از هر سال دیگرى کریستین بیل (Christian Bale) به خاطر اجرایش در فيلم اخاذى آمريكايى برای گرفتن اسکار تلاش کرد، حتی اگر گاهی پا در کفش تقلید از آل پاچینو می کند. او در اين فيلم شخصيتى ارزشمند، جذاب و به طرز شکوهمندی بدقیافه داشت. او به اندازه کافی داراى جسارت برای پرداختن به اصل محتوا و رك بود. و نيز همچون کلاه گیسی بود انعطاف پذیر که بر سر همه می نشیند. او می توانست نظرها را براى گرفتن جايزه نقش مكمل به سمت خود جلب كند. با وجود انعطاف که حقیقتاً در بازی اش نشان داد امسال سال بیل نبود، چرا که اجراهای اجیفور و مک کانگهی بیننده را به سهيم شدن در موقعیتها و شرایطی از کاراکترها دعوت می کرد که هیچگاه پیش از این روی صحنه دیده نشده بود.

 اجیفور شانسی قوی برای بردن اسكار داشت، چرا که از بین همه ی نقش ها، او اساساً موقعیتی کاملا متفاوت را به بیننده نشان می داد. اجرای او که دقیقا منطبق با قطب هنکس طيف است، ایجاب می کند که دنیای بردگی را از منظر کاراکتر اصلى فيلم ببینیم. این عجیب تر است، چرا که فیلم به گونه اى دردمندانه روشن می سازد که کارکرد سودآور برده داری، وابسته به انکار این واقعیت است که حتى یک برده هم آینده ای دارد. مشکل اصلى برای اجیفور در نگرفتن جايزه اسكار به خاطر قدرت اجرای خود او و نیز محتواى فیلم بود. اجراى او توانست به طور دقیقی برده داری را نشان دهد ؛ چيزى که افراد آکادمی به آن بی میل و از تجربه آن رنج،  ناراضی اند.

این اولین برتری و مزیت برای مک کانگهى بود که نقش اش به عنوان مردی مبتلا به ايدز و هراسان از همجنسگرایی كه پر از غرایز مردانه است را تقريباً همانند اجیفور قویاً بر اساس طيف دو قطبی پیت-هنکس بازی کند. با وجودی که نقش او آنچنان قابل همذات پنداری برای بیننده نیست، اما مک کانگهی برای جبران، حتى بیشتر از اجیفور، احساساتش را به تصویر می کشد. او به بیننده اجازه می دهد که همه جنون، اندوه و ترسش را با او شریک شود. به اضافه این واقعیت که او وزن زیادی را برای بازی در این نقش از دست داد.

مهمتر اينكه، مک کانگهی در خلال فيلم موفق به انجام دگرگونی هايى احتمالاً بی سابقه شد. او با متانت کمتری که مختص فیلم های خوب است، جایگاهش را در دوقطبی پیت-هنکس به سوی قطب هنکس جابجا کرد. خط سیر شخصيت او در فيلم باشگاه خريداران دالاس از فخرفروشی برای ترحم به سمت اتکا بر استحاله شخصی اش مى رود. دیگر او مردی موقر و متین نیست، امری که دلیل برنده شدن او به عنوان بهترین بازیگر مرد اسکار امسال شد.

منتشره در نشریه سینما-چشم

بیان دیدگاه