آرش
آرش، نام يكى از اساطير ايرانى است. نقل است كه در زمان پادشاهی منوچهر، در جنگی با تورانيان، افراسیاب، سپاهیان ایران را در مازندران محاصره میکند. منوچهر، شكست خورده و مستأصل، پیشنهاد صلح میدهد و تورانیان به تمسخر ايرانيان شرطى براى آشتى و ترك مخاصمه مى گذارند. افراسياب مى خواهد که یکی از پهلوانان ایرانی از بلنداى البرز تیری بیندازد. هرجا تير افتاد، آنجا مرز ايران و توران است.
«{…} هيچ! و دلها پر اندوه؛ كه آسمان تاريك بود. كه آسمانْ خود، پيدا نبود. كه خورشيد گريخته بود. كه ماه پنهان شده. كه ابر مى باريد. وجز آذرخشى چند، هيچ روشنى بر جنگ و مردِجنگ نبود. و چگونه از زمين سرخ، گياه سبز برويد؟ پس هيچ گياه سبز از زمين سرخ نرست. و درخت سبزْ زرد، و گل سرخْ سياه شد. و هرمرد، گياهى توفان زده بود كِش پاك ريشه خشكانيده».
ادامهٔ این نوشته را بخوانید